حکایت : اشتباه کارمند  


داستان معروفی از تام واتسون، بنیان گذار شرکت « آی . بی . ام » نقل می کنند که :
یکی از کارکنانش اشتباه بزرگی مرتکب شد و مبلغ ده میلیون دلار به شرکت ضرر زد. این کارمند به دفتر واتسون احضار شد و پس از ورود گفت:« تصور می کنم باید از شرکت استعفا دهم.»
تام واتسون گفت: شوخی می کنید ما همین الان مبلغ ده میلیون دلار بابت آموزش شما پول دادیم !!!
 

موز فروشي كه كشورش را متحول كرد!!!

دركشوري با مساحت 320000 كيلومتر مربع وجمعيتي بالغ بر 27 ميليون نفر واقع در جنوب غرب آسياكه شغل اكثر مردمانش كشاورزي در مزارع موز، اناناس وكائوچو ويا صيد ماهي بوده وتا قبل از سال 1981 اكثرا" در روستاها وجنگلها ودر پائينترين سطح امكانات زندگي ميكردند و درآمدسرانه هر نفر كمتر از 100 دلار بود ومناقشات وجنگهاي مذهبي ناشي از وجود 18 دين ومذهب ونژاد كشوررا بشدت نا امن نموده بود خداوند شخصي را بعنوان هديه برايشان فرستاد كه كسي نبود به جزء mahadir bin mohamat ,يا همان مهاتير محمد كه تمام دنيا اورا با اين نام ميشناسند وبه او احترام ميگذارند .
مهاتير كوچكترين عضو خانواده 11 نفره اي بود كه شغل معلمي پدرش تكافوي برآوردن آرزوي پسرش مهاتير جهت خريدن دوچرخه براي رفت وآمد به دبيرستان را نميكرد بنابراين مهاتير جهت برآورده نمودن آرزويش شروع به فروختن موز در خيابان بعد از اتمام اوقات مدرسه نمود. مهاتير پس ازاتمام دبيرستان وارد دانشگاه پزشكي كشور همسايه سنگاپور شده وهمزمان مسئوليت اتحاديه دانشجويان مسلمان آن دانشگاه را برعهده گرفت . سال 1953 پس از فرغ التحصيلي به كشورش بازگشت وبعنوان پزشك جراح به استخدام نيروهاي انگليسي كه كشورش را اشغال كرده بودند درآمد ، پس از خروج نيروهاي انگليسي ودر سال 1957 با افتتاح مطبي شروع به طبابت نموده ونيمي از وقتش را صرف معالجه رايگان افراد فقير نمود
. در سال 1964 به مدت 5 سال بعنوان نماينده در مجلس ملي فعاليت نمود ودر سال 1970 كتاب معروف خود بنام"" آينده اقتصادي مالزي "" را به رشته تحرير درآورد كه همين كتاب بعدها پايه واساس تفكرات آن مرد جهت تحول اقتصادي كشورش گرديد . بهرحال مهاتير در سال 1974 بعنوان سناتور وارد مجلس سناودر سال 1975 بعنوان وزير آموزش وپرورش وسپس نيابت نخست وزير وبالاخره در سال 1981 به سمت نخست وزيري نائل گرديد. تكرار ميكنم سال 1981 يعني سال شروع انقلاب اقتصادي يك جراح در مالزي!!
ولي پرسش اساسي اين است كه آن جراح ماليزيايي چه كاري انجام داد ؟!!!

نخست: نقشه آينده مالزي را ترسيم نمود و اولويتها ، اهداف ونتايجي را كه ميبايست در طي مدت 10 سال وبعد 20 سال ونهايتا تا سال 2020 به آنها دست يابند را مشخص نمود .
دوم : تصميم گرفت كه آموزش همگاني وتحقيقات علمي اولين اولويت ودرراس برنامه ها قرار گيرند ، بنحوي كه بيشترين ميزان بودجه واعتبار رابراي آموزش همگاني وكسب مهارتهاي فني- ريشه كني بي سوادي واز همه مهمتر آموزش زبان انگليسي وتحقيقات علمي اختصاص داد. مهاتير در همان سالها هزاران نفر از دانشجويان را با پرداخت بورسيه به بهترين دانشگاههاي جهان اعزام نمود.
سوم : استراتژي وبرنامه هاي خودرا بصورت كاملا شفاف و با صداقت با مردم كشورش در ميان گذاشت ،آنان را بانظام مالياتي جديد كه مسيركشور را بسوي انقلاب اقتصادي هموار ميكرد آشنا نمود واز همه مهمتر از مردم دست ياري طلبيد . مردم نيز چون اورا صادق ديدند باورش كردند وهمراه ودنباله رو گرديدند بنابراين در اولين سال اقدام به كاشت يك ميليون اصله درخت روغني نمودند كه همين امر طي تنها دو سال مالزي را بعنوان بزرگترين و اولين كشور توليد كننده وصادر كننده روغن درختي به دنيا معرفي نمود .

ادامه نوشته

حکایت : شرم گناه


مردی از اهل حبشه نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: یا رسول الله! گناهان من بسیار است، آیا در توبه به روی من باز است؟
پیامبر (ص) فرمود: آری راه توبه بر همگان، هموار است. تو نیز از آن محروم نیستی.
مرد حبشی از نزد پیامبر (ص) رفت. مدتی نگذشت که بازگشت و گفت: یا رسول الله! آن هنگام که معصیت می کردم، خداوند مرا می دید؟ پیامبر (ص) فرمود: آری، می دید.
مرد حبشی، آهی سرد از سینه بیرون داد و گفت: توبه، جرم گناه را می پوشاند، چه کنم با شرم آن؟
در دم نعره ای زد و جان داد.

نیایش


ای خداوند!
به علمای ما مسئولیت
و به عوام ما علم
و به مومنان ما روشنایی
و به روشنفکران ما ایمان

ادامه نوشته

حکایت : نسبت با خدا

شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی.
پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشهﯼ سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد.
در نگاهش چیزی موج می‌زد، اِنگار که با نگاهش، نداشته‌هایش را از خدا طلب می‌کرد، اِنگار با چشم‌هایش آرزو می‌کرد.
خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد داخل فروشگاه شد. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.
- آهای، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.
پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید :
- شما خدا هستید؟                
- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
- آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید!

خوشبخت ترین فرد كسی است كه بیش از همه سعی كند دیگران را خوشبخت سازد !

پرورش خلاقیت شما با حل معما


۱- شش لیوان در یک ردیف قرار گرفته‌اند. سه لیوان اول پر هستند و سه لیوان دیگر خالی. چه طور می‌توان با یک جابه‌جایی کاری کرد که هیچ لیوان خالی کنار لیوان پر قرار نگیرد ؟

2- پسربچه‌ای برای خرید نوشابه یک 500 تومانی به مغازه‌دار می‌دهد و مغازه‌دار از او می‌پرسد: نوشابه رژیمی می‌خواهی یا معمولی؟ بعد از چند ثانیه پسربچهﻱ‌ دیگری می‌آید و 500 تومان به مغازه‌دار می‌دهد و نوشابه می خواهد. مغازه‌دار بدون این که از او سؤال کند، یک نوشابهﻱ رژیمی به او می‌دهد. چرا مغازه‌دار از بچهﻱ اول سؤال کرد که چه نوع نوشابه‌ای می‌خواهد، ولی از بچهﻱ دوم سؤال نکرد؟ در صورتی که هیچ‌گونه آشنایی با هیچ یک از بچه‌ها نداشت.

3- سه مرد، سه تکه چوب در دست دارند، از آن ها خواسته می‌شود چوب‌ها را بدون این که پرتاب کنند، رها سازند. پس از این عمل متوجه می‌شوند که چوب یکی از سه نفر به طرف بالا می‌رود و چوب نفر دیگر به زمین می‌افتد و چوب نفر سوم بین زمین و آسمان معلق می‌ماند.
علت چیست؟

4- مسئول رستورانی از مشتری‌ای که در فنجان قهو‌ه‌اش مگس بود، معذرت‌خواهی کرد و برایش قهوه‌ی تازه‌ای آورد. مشتری بعد از گرفتن قهوه و چشیدن آن گفت: این همان قهوه‌ی قبلی است، فقط مگس آن را درآورده‌اید! در صورتی که مشتری درست گفته باشد، چه طور این موضوع را تشخیص داده است؟

5- سه زن که هر کدام دو دختر دارند، برای صرف غذا به یک رستوران می‌روند. فقط هفت صندلی خالی در رستوران وجود دارد. ولی هر کدام از آن ها روی صندلی خود می‌نشیند و کسی بدون صندلی نمی ماند. این کار چگونه امکان‌پذیر است؟

ادامه نوشته

حکایت : فکر می کردم تو بیداری

مردی به بارگاه کریم خان زند معروف به وکیل الرعایامی رود وباناله و فریاد می خواهد تا با خان زند ملاقات کند. سربازان مانع ورودش می شوند. خان که مشغول غلیان کشیدن بوده است، سروصدا را می شنود و جویای ماجرا می شود. پس از گزارش سربازان،خان دستور می دهدکه مرد را به حضورش ببرند.مرد به حضور خان می رسدوبا این پرسش مواجه میشود: "چرا این همه ناله و فریاد مکنی؟" مردبا درشتی می گوید:"همه ی اموالم را دزد برده است ودیگر چیزی در بساط ندارم." خان می پرسد:"وقتی که اموالت را می بردند تو کجابودی؟" مرد میگوید:"من خوابیده بودم." خان می گوید:"خب! چرا خوابیدی که مالت راببرند؟" مرد پاسخی می دهد که در تاریخ ماندگار شده است. می گوید:"برای این که فکر می کردم تو بیداری!" خان بزرگ زند لحظه یی تامل می کند و آنگاه دستور می دهد تا خسارت مرد جبران شود.

يه روز يه تركه يه لره يه رشتيه


یه روز یه ترکه،
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.. ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد!
جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد،
فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو.. ،
برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.. .

یه روز یه رشتیه.. ! -
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛
برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد،
برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛
اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد ...

یه روز یه لره بود،
کریم خان زند
ساده زیست ، نیك سیرت و عدالت پرور بود و تا ممكن می شد از شدت عمل احتراز می كرد.


یه روز ما همه با هم بودیم.. ،
ترک و رشتی و لر و اصفهانی و ... !
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند
و قفل دوستی ما رو شکستند .. ؛

حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم،
به همدیگه می خندیم،
و اینجوری شادیم .. ؛
خیلی خوش می گذره

ترسم ای مرگ نیایی


ترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم
وین قدر زنده بمانم که زجان سیر شوم

آسمانا ز ره مهر مرا زود بکش
که اگر دیر کشی پیر و زمینگیر شوم

جوهرم هست و برش دارم و ماندم به غلاف
چون نخواهم کج و خونریز چو شمشیر شوم

ادامه نوشته

کاربرد نمودار علت و معلول

آیا تا به حال علتهای مختلف به وجود آمدن یک مشکل را بررسی کرده اید؟ آیا عوامل مختلفی را می شناسید که در به وجود آمدن این مشکل دخیل بوده اند؟ آیا تا به حال این علتها را دسته بندی کرده اید؟ یا تاکنون نموداری برای آنها رسم کرده اید؟ زمانی که یک عیب، اشکال و یا اشتباه شناسایی می شود، باید علل بالقوه و بالفعل آنها تعیین گردد، در مواقعی که علل بروز مشکل واضح نیست نمودار علت و معلول (CAUSE AND EFFECT DIAGRAM) می تواند ابزارمفیدی برای شناسایی این علل باشد. در این مقاله به طور مختصر به معرفی یکی از ابزارهای هفتگانه عالی (1) (کنترل کیفیت آماری) به نام نمودار علت و معلول می پردازیم و درباره تاریخچه، چگونگی رسم، کاربرد، ارتباط آن با نمودار پارتو و آنالیز تاثیر راه حل که درواقع معکوس شــــــده نمودار علت و معلول است، بحث می کنیم.

مقدمه
در تعریف کنترل فرایند آماری (STATISTICAL PROCESS CONTROL=SPC) آورده اند که مجموعه ای قدرتمند از ابزار حل مشکل است که در ایجاد ثبات در فرایند تولید و بهبود کارایی آن ازطریق کاهش تغییرپذیری واقع می گردد، کنترل فرایند آماری را می توان برای هرگونه فرایندی مورداستفاده قرار داد. ازجمله ابزارهای کنترل فرایند آماری نمودار علت و معلول است. این نمودار را نمی توان یک روش آماری درنظر گرفت. این نمودار کمک می کند که تعیین کنیم برای دست یافتن به هدف چه باید کرد و عوامل مربوطه کدام هستند. بخصوص اگر این مطلب را درنظر داشته باشیم که برای عموم مردم فکر کردن با نمودار ساده تر از آن است که به ذهن خود متکی باشیم، از این نمودار همچنین می توان به عنوان ابزاری در بحث و گفتگو استفاده کرد، این نمودار برای استفاده جهت حل مشکلات عینی و واقعی به کار می رود و از آن می توان برای نشان دادن نحوه کنترل، تشریح دقیق حقایق، کنترل فرایندو یافتن علتها و معلولها سود جست.

تاریخچه
اولین نمودار علت و معلول به وسیله پرفسور «کاآروایشی کاوا» از دانشگاه توکیو هنگام تدریس چگونگی تجزیه عوامل مختلف و ارتباط آنها با یکدیگر به مهندسان کارخانه کاوازاکی در تابستان 1943 با طرح و شکلی که شبیه یک ماهی بود ساخته شد. نمودار علت و معلول از زمره روشهایی است که از ژاپن سرچشمه گرفته و برای بهبود کیفیت به کار رفته است. این نمودار بعداً به کشورهای دیگر نیز برده شــده است و گاهی آن را نمودار «ایشی کــــاوا» یا نمودار استخوان ماهی (FISH BONE) نیز می گویند. چرا که این نمودار اولین بار توسط پرفسور <«ایشی کاوا>» مطرح گردید و ازطرفی دیگر شکل آن شبیه استخوان اسکلت ماهی است که مشکل، عیب یا معلول در سر آن قرار گرفته است. سپس این نمودار به وسیله دکتر «ادوارد دمینگ» به عنوان ابزاری سودمند برای بهبود کیفیت به کار برده شد. او مدیریت کیفیت فراگیر را پس از جنگ جهانی دوم در ژاپن آموزش داد و «ایشی کاوا» و «دمینگ» از این نمودار به عنوان اولین ابزارها در فرایند مدیریت کیفیت استفاده کردند.

ادامه نوشته

پرسشنامه سنجش انگيزه مديريت

هدف: با استفاده از اين پرسشنامه، انگيزه افراد براي اداره يك سازمان بزرگ و پيچيده مورد ارزيابي قرار مي گيرد.
نحوه تكميل: هر يك از عبارات داراي هفت گزينه است كه از قوي تا ضعيف درجه بندي گرديده است. اين پرسشنامه مبتني بر هفت بعد مديريت مشخص شده است. براي هر عبارت، دور عددي كه شدت انگيزه شما را بهتر نشان مي دهد، دايره بكشيد.
             عبارات             
قوي                             ضعيف
1.من تمايل دارم تا روابط مثبتي با مافوق هاي خود ايجاد نمايم.   
7    6    5   4    3   2    1

2.من تمايل دارم براي رقابت با همكاران، در بازيها و ورزشها شركت كنم.   
7    6    5   4    3   2    1

3.من براي رقابت با همكاران، در فعاليتهاي مرتبط با كار تمايل دارم.
7    6    5   4    3   2    1

4.براي رفتار در يك حالت مثبت و در عين حال فعال، تمايل دارم.   
7    6    5   4    3   2    1

5.من براي تحميل مصوبات و نفوذ در ديگران، تمايل دارم  آنچه كه بايستي انجام شود را به صورت دستوري بيان كنم.
7    6    5   4    3   2    1

ادامه نوشته

امپراتور كار آفريني

با اين توضيحات بايد بگويم كه كسب و كار شما چهارستون اصلي به شرح زير دارد كه هر يك از ستون‌ها بايد در نهايت استواري و استحكام ساخته شود.

1 - مديريت- شما در مقام مديريت يك كسب و كار بايد از ويژگي‌هاي شخصي گوناگوني چون، عزم و اراده، خلاقيت، قوه تخيل بالا، تحرك و جنب‌وجوش و مقاومت و پايداري در برابر حوادث و مشكلات برخوردار باشيد و چنانچه احساس مي‌كنيد كه اين ويژگي‌ها به قدر كافي در شما وجود ندارد، بايد با تمرين و ممارست آنها را در خود تقويت كنيد چون اين ويژگي‌هاي شخصي شالوده، اساس و پايه هر كسب و كار محسوب مي‌شود.

2 - ياران و همكاران - شما بايد همواره به خاطر داشته باشيد كه در هر كسب و كار ضمير «من» جاي خود را به ضمير ما يعني همه ياران و همكاراني مي‌دهد كه در پيشبرد كارها شريك و سهيم هستند. بنابراين داشتن روحيه كار گروهي براي هر كارآفرين ازجمله ضروريات بسيار مهم است. به همين منظور بايد به خود بقبولانيد كه شما افراد را فقط استخدام نمي‌كنيد بلكه آنها را به استخدام تيم خود درمي‌آوريد تا به اتفاق آنها به هدف واحدي دست يابيد و اين ميسر نمي‌شود مگر آن كه شما در مقام كاپيتان و رهبر تيم آنها را از تمام جزئيات مربوط به هدف كسب و كار آگاه سازيد تا اعضاي تيم بتوانند به عنوان يكي از ستون‌هاي كسب و كار نقش خود را به خوبي ايفا كنند.

ادامه نوشته

چهار سخن


    زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد.

    اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.
    او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!

    دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی.
    گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟

    سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای؟
    کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت : تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟

    چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد.
    گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
    گفت من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟

تمام رسانه ها سعی می کنند که ما آنچه آنها می خواهند را باور کنیم

مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است مرد به طرف انها میدود و با سگ درگیر میشود . سرانجام سگ را میکشد و زندگی دختربچه ای را نجات میدهد پلیسی که صحنه را دیده بود به سمت انها می اید و میگوید :<تو یک قهرمانی>
فردا در روزنامه ها می نویسند :
یک نیویورکی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد
اما ان مرد می گوید: من نیوریورکی نیستم
پس روزنامه های صبح می نویسند:
امریکایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد .
ان مرد دوباره میگوید: من امریکایی نیستم
از او میپرسند :خب پس تو کجایی هستی
<من ایرانی هستم >

فردای ان روز روزنامه ها این طور می نویسند :
یک تند روی مسلمان سگ بی گناه امریکایی را کشت
طنزی که در این جوک نهفته است بیان ساده ایست از آنچه رسانه ها ی مختلف دنیا با ما می کنند هر کدام از زاویه نگاه خود سعی میکنند مطالب را طوری بیان کنند که ما آنچه آنها می خواهند را باورکنیم ، اما در میان اینهمه رسانه و سیاست هایی که به هیچ اصل انسانی در عمل التزام ندارند چگونه می توانیم حقیقت را پیدا کنیم !؟

مقاله ی زیر اشاره ی زیبایی دارد به این موضوع :
زندگی ما در گرو رسانه‌ها
ما در عصر رسانه ها زندگی می کنیم؛ عصری که در آن رسانه های گروهی جزء جدایی ناپذیر زندگی ما هستند.
آنچه که آنها به عنوان رسانه و اطلاعات به ما انتقال می دهند، به اشکال مختلف در نحوه زندگی، اندیشه و احساسات ما و حتی فرزندان ماتعیین کننده است. اما، اینها دلیل نمی شود که ما برده و اسیر این رسانه های گروهی شویم.
خواست خداوند این است که ما انسانها آزاده و خوشبخت باشیم . او مارا آزاد آفریده است . ما باید این نعمت الهی را حفظ کنیم و برای حفظ این نعمت باید خود و زندگی خود را از زیر نفوذ و تاثیرات منفی و سوء این رسانه ها خارج سازیم.
ما نباید اجازه دهیم که آنها با شستشوی ذهنی ، کنترل زندگی مارا بدست گیرند و شخصیت ما را بر اساس استانداردهای مورد نظر خود پرورش دهند؛ شخصیت ما باید مستقل باشد نه ابن که مانند یک رباط از قبل برنامه ریزی شده باشد.
نظر شما چیست ؟ آیا شما و خانواده تان از تاثیرات منفی و مخرب این رسانه های گروهی الکترونیکی آگاهید؟ آیا اجازه می دهید که این رسانه ها از شما سوء استفاده و بهره کشی کنند؟
در این نوشته بطور خلاصه 10 اصل و چند روش موثر در کاهش بهره کشی رسانه‌ها و بدست گرفتن کنترل زندگی و اندیشه مخاطبان را معرفی می کنیم.

ادامه نوشته

حکایت :  تغییر


در روز اول سال تحصيلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد
کلاس شد و پس از صحبت هاى اوليه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه
آن ها را به يک اندازه دوست دارد و فرقى بين آنها قائل نيست. البته او
دروغ مي گفت و چنين چيزى امکان نداشت. مخصوصاً اين که پسر کوچکى در رديف
جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون
چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نيز دانش آموز همين کلاس بود.
هميشه لباس هاى کثيف به تن داشت، با بچه هاى ديگر نمي جوشيد و به درسش هم
نمي رسيد. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او
بسيار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد.
   امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور مي يافت، خانم تامپسون تصميم
گرفت به پرونده تحصيلى سال هاى قبل او نگاهى بياندازد تا شايد به علّت
درس نخواندن او پي ببرد و بتواند کمکش کند.

معلّم کلاس اول تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز باهوش،
شاد و با استعدادى است. تکاليفش را خيلى خوب انجام مي دهد و رفتار خوبى
دارد. "رضايت کامل".

معلّم کلاس دوم او در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز فوق العاده
اى است. همکلاسيهايش دوستش دارند ولى او به خاطر بيمارى درمان ناپذير
مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است.

معلّم کلاس سوم او در پرونده اش نوشته بود: مرگ مادر براى تدى بسيار
گران تمام شده است. او تمام تلاشش را براى درس خواندن مي کند ولى پدرش به
درس و مشق او علاقه اى ندارد. اگر شرايط محيطى او در خانه تغيير نکند او
به زودى با مشکل روبرو خواهد شد.

ادامه نوشته

تحولات فروش در گذر زمان

بحث فروش ، بحث گسترده ای می باشد که شامل روشها، تئوریها ، مدلها و تکنیکهای مختلف فروش است. که این تکنیک ها و روشهای مختلف  هر کدام به نوبه خود در برهه ای از زمان موثر و کارا بوده اند. تعدادی هم منسوخ و بسیاری هم از گذشته تا کنون هنوز مورد استفاده قرار می گیرند.
بررسی و تحلیل موضوعات مختلف از جمله اینکه چه نوع کالایی را به چه نوع مخاطب (خریدار)خواهیم فروخت، در چه بازار یا بازارهایی فعالیت می نماییم ، فرایند و پروسه فروشمان چگونه طراحی گردیده است ، به ما کمک مینماید تا بتوانیم فروشی بهتر و عملکردی موفق و  ماندگار در سازمان خویش داشته باشیم.

فروش مدرن در برابر فروش سنتی
شکل زیر تغییرات اساسی در تئوری فروش که به طور خاص در دهه 80 میلادی اتفاق افتاده و متاثر از توسعه و گسترش رقابت روزافزون در بازارها و نیز وجود مشتریان با اطلاعات و آگاهی بیشتر می باشد ، را نشان می دهد.ظهور اینترنت و جهانی شدن طی دهه 90میلادی باعث گردید سبک های قدیمی و کهنه فروش که بر مبنای ترغیب و کنترل یکجانبه بود منسوخ شده و تکنیک های به روز مهندسی فروش در دهه جدید مورد استفاده قرار گیرد .

در زیر فروش به سبک قدیمی و سنتی با فروش مدرن مورد مقایسه قرار گرفته است.

فروش سنتی
فروش مدرن

v     فروشنده دانش و اطلاعات محصول خویش را دارد.
v     فروشنده دانش استراتژیک در مورد بازار و مشتریان و همچنین تمام اطلاعات مربوط به کالا و خدمات رقبا را داراست.(شناخت کامل محیط برونی سازمان توسط فروشنده)

v     قیمت فروش برابر است با هزینه تمام شده به اضافه حاشیه سود .
v     قیمت فروش کالا و خدمات را بازار تعیین می نماید ،(خصوصا عرضه و تقاضا)

ادامه نوشته

تصمیمات اشتباه

دان باورش نمي‌شد. یعنی چی که والی، مدیرعامل دایپنسیت استعفا داده بود و همه حرف‌هایش در مورد داشتن مدرک دکترا از دانشگاه برکلی دروغ بوده است؟ او در لباس خوابش نشسته بود و به صفحه مانیتور و نامه‌ای که از استیو به دستش رسیده بود، خیره مانده بود.

یک سال پیش سازمان‌دان به نام نوتروریم سهم کوچکی در سازمان دایپنسیت خریده بود. «آه، من از همان اول هم به این مرد اعتماد نداشتم. به محض اینکه این خبر به بیرون درز پیدا کند، قیمت سهام به شدت کاهش مي‌یابد.» او به یاد مي‌آورد که سازمان تیمي‌را مامور کرده بود که خرید سهام از این سازمان را بررسی کنند؛ چرا که مدیرمالی اعتقاد داشت که دایپنسیت سازمان مناسبی برای تصاحب کردن است. او به ندرت بخش‌هایی از روند تصمیم گیری را به یاد مي‌آورد. همان زمان هم حرف‌هایی در مورد میزان اعتبار مدیرعامل سازمان مطرح شده بود. ولی در نهایت تیم بررسی، تصمیم به خرید سهام گرفته بود و بقیه هم از آن تصمیم حمایت کرده بودند.
در طول سال گذشته سازمان با انبوهی از تصمیمات نامناسب رو به رو شده بود. جلسه‌ امروز هم به همین دلیل برگزار مي‌شد. مشاوری استخدام شده بود که فرآیند تصمیم‌گیری سازمان را بررسی کند و‌ امروز هم قرار بود نتیجه جلسات مصاحبه با مدیران ارشد را گزارش دهد.
بهار سال پیش سازمان در بهترین وضعیتش بود. سازمانی که در سال 86 به وسیله یک کشاورز و همسرش پایه‌گذاری شده بود و سال 89 دان به عنوان مدیرعامل به آن پيوسته بود. محصولات اورگانیک تولیدات سازمان بودند و به لطف برخی پزشکان، سازمان تایید عمومي‌مردم را به دست آورده بود. بعد از آن به کمک یک قهرمان المپیک فروش محصول چارج‌آپ سازمان به خوبی افزایش پیدا کرده بود. سازمان بعد از آن به سرعت رشد کرده بود و در سال 2002 مقام پرفروش‌ترین سازمان تولیدکننده پودرهای افزایش کارآیی در بازار را به دست آورده بود.

ادامه نوشته

مگر ملائکه نامحرم نيستند؟


دعاي وقت خواب
تازه چشممان گرم شده بود كه يكي از بچه‌ها، از آن بچه‌هايي كه اصلاً اين حرف‌ها بهش نمي‌آيد، پتو را از روي صورتمان كنار زد و گفت‌: بلند شيد، بلند شيد، مي‌خوايم دسته جمعي دعاي وقت خواب بخوانيم.
هرچي گفتيم: « بابا پدرت خوب، مادرت خوب، بگذار براي يك شب ديگر، دست از سر ما بردار، حال و حوصله‌اش را نداريم.»
اصرار مي‌كرد كه: «فقط يك دقيقه، فقط يك دقيقه. همه به هر ترتيبي بود، يكي‌يكي بلند شدند و نشستند.»
شايد فكر مي‌كردند حالا مي‌خواهد سوره‌ي واقعه‌اي، تلفيقي و آدابي كه معمول بود بخواند و به جا بياورد، كه با يك قيافه‌ي عابدانه‌اي شروع كرد: بسم اللـ....ه الرحمـ....ن الرحيـ....م همه تكرار كردند بسم الله الرحمن الرحيم... و با ترديد منتظر بقيه‌ي عبارت شدند، اما بعد از بسم الله، بلافاصله اضافه كرد: ‌«همه با هم مي‌خوابيم» بعد پتو را كشيد سرش.
بچه‌ها هم كه حسابي كفري شده بودند، بلند شدند و افتادند به جانش و با يك جشن پتو حسابي از خجالتش در آمدند.

قدمت روي چشمانم!
از آن آدم‌هایی بود که فکر می‌کرد مأمور شده است که انسانهای گناهکار، به خصوص عراقی‌های فریب خورده را به راه راست هدایت کنه و کلید بهشت را به دستشان بدهد.
مسؤول تبلیغات گردان شده بود. دیگر از دستش ذله شده بودیم. وقت و بی وقت بلندگوهای خط اول را به کار می‌انداخت و صدای نوحه و مارش عملیات تو آسمان پخش می‌شد و عراقی‌ها مگسی می‌شدند و هر چی مهمات داشتند سر مای بدبخت خالی می‌کردند.
از رو هم نمی‌رفت. تا این که انگار طرف مقابل، یعنی عراقی‌ها هم دست به مقابله به مثل زدند و آن‌ها هم بلندگو آوردند و نمایش تکمیل شد. مسؤول تبلیغات برای این که روی آنها را کم کند، نوار «کربلا، کربلا، ما داریم می‌آییم» را گذاشت. لحظه‌ای بعد صدای نعره‌اي (البته با فارسي دست و پا شكسته) از بلندگوی عراقی‌ها پخش شد که: «آمدی، آمدی، خوش آمدی جانم به قربان شما. قدمت روی چشام. صفا آوردی تو برام!»

ادامه نوشته

آسان‌ترين و ارزان‌ترين راه مقابله با استرس

درحالي كه استرس ريتم تنفسي را افزايش مي‌دهد، خنده اين امكان را فراهم مي‌سازد تا تبادل اكسيژن به سهولت در خون انجام شود و موجب تميزي شش‌ها مي‌شود.
در دنياي امروزي كه استرس و اضطراب در ميان اكثر افراد از كودكان گرفته تا سالمندان موج مي‌زند، بيشتر افراد تنها به فكر تامين امرار معاش و رفع مشكلاتشان هستند و كمتر كسي يافت مي‌شود كه براي شادي و خنده وقت بگذارد و اگر هم افرادي به فكر شاد كردن و خنداندن خود باشند از ديد افراد ديگر جامعه غير عادي به نظر مي‌آيند و گويي اين افراد هيچ مشكلي در زندگي ندارند، غافل از آن كه كسي كه بتواند در برابر ناملايمات و شرايط دشوار زندگي خودش را شاد نگه دارد، عملي بسيار شجاعانه و عاقلانه انجام داده است.
به گزارش ايسنا در وبلاگ بركه آمده است: اكثر افراد جدي بودن، رسمي و خشك بودن را صفت مثبتي مي‌دانند و هيچ‌گاه به خودشان اجازه نمي‌دهند لحظاتي از اين پوسته سفت و سخت بيرون آيند و موجب خنديدن و شاد كردن خود و اطرافيانشان شوند. به همين دليل يك زندگي يكنواخت و حتي توام با افسردگي را دنبال مي‌كنند. درعوض، افراد شاد زندگي را زياد سخت نمي‌گيرند و كمتر دچار بيماري مي‌شوند.
درحالي كه استرس ريتم تنفسي را افزايش مي‌دهد، خنده اين امكان را فراهم مي‌سازد تا تبادل اكسيژن به سهولت در خون انجام شود و موجب تميزي شش‌ها مي‌شود.

ادامه نوشته

قــــاعــــده بـــازی


                                                                  
    فرض کنید  زندگی همچون یک بازی است .
    قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید
    جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده و باقی آنها  شیشه ای هستند
     . پر واضح است که در صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمین ، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد
     اما آن چهار توپ دیگر به محض برخورد ، کاملا شکسته و خرد میشوند.
    او در ادامه میگوید :
     "  آن چهار توپ شیشه ای عبارتند از خانواده، سلامتي، دوستان و روح خودتان  و توپ لاستیکی همان
كارتان است

    هیچوقت از ریسک کردن نهراسیم چرا که به ما این فرصت را خواهد داد تا شجاعت را یاد بگیریم.

استراتژي در مديريت

امروزه بسياري از مديران ارشد در سازمان ها و مجموعه هاي فرهنگي در سخنراني هاي مختلف از

استراتژي سازمان خود به عنوان يک برنامه از پيش تعيين شده و قابل اجرا صحبت مي کنند و کمبود منابع

و بودجه هاي محدود فرهنگي را به دليل انتخاب اين استراتژي اعلام مي کنند و گاهي هم در مصاحبه

هاي اختصاصي با رسانه ها از استراتژي به عنوان يک برنامه برگشت ناپذير خبر مي دهند. اين در حالي

است که اصولا استراتژي در مديريت يک برنامه نيست؛ بلکه براي ظهور و رشد و اثربخشي در مديريت

نيازمند برنامه هستيم. اگر چه تدوين استراتژي اولين مرحله از مديريت استراتژيک است و برنامه ريزي

مدون نيز زيربناي اداره هر سازمان است؛ ولي تقريبا هيچ سازماني را نمي توان صرفا با استراتژي اداره

کرد.

در واقع استراتژي و برنامه دو ابزار مديريتي هستند که مکمل يکديگر به کار مي آيند از اين رو در بسياري از

سازمان ها مي توان از دو مديريت؛ در کنار يکديگر جهت هدايت و کنترل بر پروژه ها استفاده نمود. مسلما

با اين روش فرصت و امکان نظارت عاليه بر تمامي فعاليت ها بي آن که وارد اجرا و جزييات آن شوند توسط

مديران ارشد فراهم خواهد شد و در موارد لزوم مديريت بر اطلاعات به خوبي پشتيباني و سازماندهي مي

شود و در صورت کمبود منابع؛ با استراتژي جديد بودجه ريزي مطلوبي پايه ريزي خواهد شد. از طرفي در

برنامه ريزي هاي فرهنگي و در اجراي آن نگاه مديران ما سال هاست به يک سبک مديريتي و مدل

استراتژيک معطوف شده است و آن هم مدل يک طرفه اي است که صرفا بايد هميشه براي برنامه هاي

فرهنگي هزينه کرد و هيچ گاه نبايد در کارهاي فرهنگي انتظار بازگشت سرمايه و بازدهي اقتصادي داشته

باشيم. اما بايد بپذيريم که در رويکرد استراتژي اثربخش خصوصا در حوزه فرهنگ و مسايل فرهنگي هيچ

گونه الگوريتمي براي دستيابي قطعي به يک استراتژي وجود ندارد در مقابل اين ايجاد بصيرت نسبت به

چگونگي تکوين استراتژي است که استراتژيست را در جهت بهره برداري از تفکر خود هدايت مي کند.

ادامه نوشته

ارتقا از مدیر به رهبر

دنیای كسب و كار شاهد مهندسانی بوده كه توانسته اند در عرصه رهبری بسیار موفق عمل كنند؛ شاید
معروفترین آنها جك ولش رهبر بازنشسته جنرال الكتریك بوده است. درباره موفقیت رویایی او كتابهای
زیادی نوشته شده كه در یكی از بهترین آنها، رازهای موفقیت وی چنین برشمرده شده است:
▪ ولش مدیریت بهتر را همان مدیریت كمتر می داند؛
▪ او مایل است به كاركنان خویش قدرت و اختیار كافی دهد تا مسایلشان را خود حل كنند؛
▪ او ترجیح می دهد با واقعیتها روبرو شود و از تبعات آن واهمه ای ندارد؛ ولش بر اهمیت فرهنگ سازمانی
واقف است و در ایجاد و بهره گیری مناسب از آن مهارت دارد؛
▪ از تغییر استقبال می كند و حتی در آن پیشتاز سایرین است؛ تغییرات به او تحمیل نمی شود، بلكه او
آنها را خلق می كند.
مسلماً برای رسیدن به ویژگیهای رهبری (نظیر مواردی كه در بالا ذكر شد)، لازم است تا با تغییر برخی
فرایندهای فكری قدیمی، فرایندهای فكری تازه ای به كار گرفته شود. علاوه بر این، الگوی رفتاری جدیدی
اجرا شود و الگوهای رفتاری قدیمی با شرایط جدید سازگار شود. این تحولات فكری و رفتاری، می تواند در
قالب یك سیر تغییر از مشاركت كننده ای ساده تا مدیر و از مدیر به رهبر اتفاق بیفتد. برای رسیدن از
مدیریت به رهبری، باید یك بار دیگر بر تفاوتهای مدیر و رهبر تامل كرد؛ شاید معروفترین جمله در این رابطه
این باشد كه مدیر، كار را به طرزی درست انجام می دهد، در حالی كه رهبر، كار درست را انجام می دهد.
عبور از جاده مدیریت به سمت رهبری، به غیر از تامل درباره ویژگیهای رهبری با طی چهار مرحله رشد
میسر است - كه حتی عدم موفقیت در آن آموزه های زیادی در بر دارد:
ادامه نوشته

مثلث بحران



مردان قبلیه سرخ پوست از رییس جدید می پرسن: «آیا زمستان سختی در پیش است؟»
رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت، جواب میده «برید هیزم تهیه کنید» بعد میره به
سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه: «آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟»
پاسخ: «اینطور به نظر میاد»، پس رییس به مردان قبیله دستور میده که بیشتر هیزم جمع کنند و برای
اینکه مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «شما نظر قبلی تون رو تایید می
کنید؟»
پاسخ: «صد در صد»، رییس به همه افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون رو برای جمع آوری هیزم
بیشتر صرف کنند. بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «آقا شما مطمئنید که امسال زمستان
سردی در پیشه؟»
پاسخ: بگذار اینطوری بگم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر!!!
رییس: «از کجا می دونید؟»
« پاسخ: «چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنن

جملاتی برای تفکر 18


باد می وزد …
میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی
تصمیم با تو است . . .
* * *
زیباترین حکمت دوستی ، به یاد هم بودن است ، نه در کنار هم بودن . .. .
* * *
دوست داشتن بهترین شکل مالکیت
و مالکیت بدترین شکل دوست داشتن است . . .
* * *
خوب گوش کردن را یاد بگیریم…
گاه فرصتها بسیار آهسته در میزنند . . .
* * *
اگر یک روز هیچ مشکلی سر راهم نبود ، میفهمم که راه را اشتباه رفته ام . . .
* * *
مهم بودن خوبه ولی خوب بودن خیلی مهم تره . . .
 
* * *
فراموش نکن قطاری که از ریل خارج شده ، ممکن است آزاد باشد
ولی راه به جائی نخواهد برد . . .
* * *
انتخاب با توست ، میتوانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان
یا بگوئی : خدا به خیر کنه ، صبح شده . .

ادامه نوشته

انــســان غـــنـــــی



فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها ست.
 سخن بزرگان

فــــــــــرصـــــت


فرصت ها زود می روند و دیر باز می کردند

هر روز 86400 واحد فرصت به حساب ما ریخته می شود که قابل پس انداز کردن نیست و برای فردا باقی

نخواهد ماند.

کارهایی کوچک با نتایجی بزرگ

داستان زير داستان زندگي محمد يونس است . اين داستان را از زبان خودش ميشنويم تا ببينيم او چگونه

توانست موثر باشد و در دنياي پيرامون خودش تاثير گذارد . پنداره محمد يونس براي رسيدن به دنيايي كه

در آن فقر وجود نداشته باشد، در يكي از خيابانهاي بنگلادش صورت خارچي پيدا كرد.
 موضوع بيست و پنج سال پيش آغاز شد. من در يكي از دانشگاههاي بنگلادش اقتصاد درس مي دادم.

كشور دچار قحطي بود. احساس بسيار بدي داشتم . من در كلاس نظريه هاي پر آب و رنگ اقتصادي را

درس مي دادم. اما وقتي بيرون از كلاس مي رفتم ، چشمم به بدنهاي نحيف و اسكلت گونه اي مي افتاد

كه انتظار مرگ را مي كشيدند.
 احساس كردم آنچه آموخته ام و آنچه درس مي دهم حكايات واقعي نيستند و براي زندگي مردم معنا و

مفهومي ندارند. از اين رو خواستم ببينم مردم در دهكده مجاور دانشگاه چگونه زندگي مي كنند. مي

خواستم بدانم آيا به عنوان يك انسان كاري هست بتوانم كه مرگ اين قحطي زده ها را به تعويق بيندازم،

آيا مي توانم حتي اگر شده به يك نفر كمك كنم.
 حادثه ويژه اي به من جهت گيري خاصي داد. زني را ملاقات كردم كه چهار پايه اي از جنس بامبو درست

مي كرد. بعد از صحبتي كه با او كردم فهميدم روزي دو سنت درآمد دارد. باور نمي كردم كسي بتواند با اين

شدت كار كند، چهارپايه هايي به اين زيبايي بسازد، و پولي در اين حد ناچيز دريافت كند. او گفت چون پول

ندارد كه چوب بامبو بخرد و چهارپايه درست كند، مجبور شده از كسي پول قرض بگيرد. اين تاجر گفته تنها

در صورتي اين پول را به زن قرض مي دهد كه چهارپايه هاي ساخته شده را تنها به او بفروشد، آن هم به

قيمتي كه او مي گويد.

ادامه نوشته

قانون در ورودی


اگر سعی کنید از یک در ورودی به ارتفاع 130  سانتی متر رد شوید دو انتخاب دارید
1. زمانیکه به در می رسید خم شوید.این انتخانی است که انسانهای سالم می کنند.
2.سرتان را به استانه در بکوبید و نقش بر زمین شوید و  باز هم باید این مسئله را
درست حل کنید یا به کوبیدن سرتان  ادامه دهید افراد روانرنجور اغلب کوبیدن
سرشان به واقعیتهای زندگی را انتخاب می کنند.
وقتی به در ورودی کوتاهی نزدیک می شوید نه مجبور به توقف کردن هستید و نه
مجبورید سرتان را به در بکوبید شما نیروی خلاقی دارید که امکان انتخاب هر یک از
این روشها را به شما میدهد.
الفرد ادلر

خاطرات یک مشهدی

می گوید در اون سال ها سرباز بگیری بود و من رو بردند به سرباز خونه ای در مشهد…
هنوز ۴۵ روز نگذشته بود، که دلم برای خانواده ام تنگ شد.
اما مرخصی ندادن ،منم بدون مرخصی و پای پیاده، از مشهد تا طرقبه ( ۱۸ کیلومتر ) دویدم و بعد از دیدن
خانواده، دوباره از طرقبه تا مشهد را دویدم و رفتم پادگان …
پادگان، که رسیدم دیدم گروهبان متوجه غیبت من و چند نفر دیگه شده ، که همه رو به خط کرد و گفت
دور پادگان روباید بدوید …
شروع به دویدن که کردیم بعد از 1000 متر سرباز های دیگه خسته شدند، اما من دور کامل دویدم و
ایستادم…!
فرمانده ی گروهان که دویدن من رو ندیده بود، گفت مگه نگفتم دور کامل باید بدوی
گفتم دویدم قربان …
گفت فضولی موقوف ..!
دوباره باید بدوی…!
خلاصه، دو دور دیگه به مسافت 8 کیلومتر دویدم و سر حال، جلوی فرمانده ایستادم و همین باعث شد
مسیر زندگی ام تغییر کند…!
یک روز، من رو با یک جیپ ارتشی به میدان سعد آباد مشهد بردند ، برای مسابقه…
رییس تربیت بدنی تا من رو دید، گفت:
چرا کفش و لباس ورزشی نپوشیدی؟
گفتم:
ندارم …!
گفت :
خوب برو سر خط الان مسابقه شروع می شه ببینم چند مرده حلاجی ؟
خلاصه با پوتین و لباس سربازی دویدم و دور اخر همه داد می زدن باریکلا سرباز …
برنده که شدم دیدم همه می گن سرباز رکورد ایران رو شکستی …!
من اون روز با پوتین و لباس سربازی رکورد ایران رو شکستم و بهم کاپ نقره ای دادن…!
خبر رکورد شکنی من خیلی زود، به مرکز رسید و بهم امریه دادن تا برم تهران …
با اتوبوس به تهران رفتم و پرسان پرسان، خودم رو به دژبانی مرکز رسوندم و با فرمانده ی لشگر که روبرو
شدم، گفت:
تو همون سربازی هستی که با پوتین رکورد شکستی؟

ادامه نوشته

جملاتی برای تفکر 17


لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره می‌شود، می‌تواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره

می‌شود، شکست دهد. ((نارسیس))
-----
برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافی ست.لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن

بشکافی .پرهایش رابزن...خاطره پریدن با او کاری می کند که خودش را به اعماق دره ها پرت کند .
----
هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود ، دری دیگر باز می شود ولی ما اغلب چنان به

دربسته چشم می دوزیم که درهای باز را نمی بینیم. ((هلن کلر ))
---
برای پخته شدن کافیست که هنگام عصبانیت از کوره درنروید .

ادامه نوشته

عــــقــاب


گشت غمناک دل و جان عقاب
چو ازو دور شد ايام شباب

 ديد کش دور به انجام رسيد
آفتابش به لب بام رسيد

بايد از هستي دل بر گيرد
ره سوي کشور ديگر گيرد

خواست تا چاره ناچار کند
دارويي جويد و در کار کند

صبحگاهي ز پي چاره کار
گشت بر باد سبک سير سوار

گله کاهنگ چرا داشت به دشت
ناگه از وحشت پر ولوله گشت

و ان شبان بيم زده، دل نگران
شد پي بره‌ نوزاد دوان

 کبک در دامن خاري آويخت
مار پيچيد و به سوراخ گريخت

آهو استاد و نگه کرد و رميد
دشت را خط غباري بکشيد

ليک صياد سر ديگر داشت
صيد را فارغ و آزاد گذاشت

چاره مرگ نه کاريست حقير
زنده را دل نشود از جان سير

ادامه نوشته

کتابت را جا بگذار

جا گذاشتن کتاب در مکان‌های عمومی رقتاری است که اکنون در ایتالیا و فرانسه هم رو به فزونی

گذاشته. کسی که کتابش را در مکانی عمومی  رها می‌کند، هویت خود را آشکار نمی‌کند و ادعایی هم

بابت قیمت کتاب ندارد، اما یک درخواست از خواننده یا خوانندگان احتمالی بعدی دارد: "شما نیز بعد از

خواندن کتاب، آن را در محلی مشابه قرار دهید تا دیگران هم بتوانند از این اثر استفاده کنند." رول هورنباکر

نخستین کسی بود که این حرکت را انجام داد.
او یک فروشنده کامپیوتر در ایالت میسوری امریکا بود و نام این رفتار را Book Crossing گذاشت؛ یعنی کتاب

در گردش. در فرانسه کتاب‌های در حال گردش از 10 هزار جلد فراتر رفته است. این رفتار جدید را می‌شود

به نوعی "کمپین کتابخوانی" یا "کمپین به اشتراک گذاشتن کتاب" در نظر گرفت؛ کمپینی که می‌تواند به

مثابه یک پروژه فرهنگی قابل تامل باشد.

ادامه نوشته

حکایت : وعده‌ي لباس گرم

 
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیری را دید
که با لباسی اندک در سرما نگهبانی مي‌داد.
از او پرسید : آیا سردت نیست؟
نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت : من الان داخل قصر مي‌روم و مي‌گویم یکی از لباس های گرم مرا را
برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر
وعده‌اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده‌ي پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در
کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود :
ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل مي‌کردم اما وعده‌ي لباس گرم
تو مرا از پای درآورد.

معرفي بهترين مشاغل آينده جهان

کودکان نسلهاي جديد بايد مشاغلي متناسب با آينده‌اي که پدران و مادرانشان در حال ساخت آن هستند،
انتخاب کنند، شغلي متناسب با پيشرفتهاي فضايي، پزشکي، رايانه‌اي و مهندسي. براي مثال “طراحي
اندامهاي بدن” يکي از مشاغلي است که در آينده‌اي نه چندان دور و با پيشرفت رو به رشد و لحظه به
لحظه دانش سلولهاي بنيادين به زودي به مشاغل پر طرفدار تبديل خواهد شد.
روزنامه ابتکار نوشت:
به ياد داريد در زمان کودکي چند بار از شما پرسيده شده “دوست داريد چکاره شويد؟” و به ياد داريد چند
بار شغل مورد علاقه خود را تغيير داده ايد؟ پزشک، خلبان و مهندس شغلهاي محبوب زمان کودکي هستند
اما ديگر دوران انتخاب اين نوع مشاغل کليشه‌اي به پايان رسيده است.
کودکان نسلهاي جديد بايد مشاغلي متناسب با آينده‌اي که پدران و مادرانشان در حال ساخت آن هستند،
انتخاب کنند، شغلي متناسب با پيشرفتهاي فضايي، پزشکي، رايانه‌اي و مهندسي. براي مثال “طراحي
اندامهاي بدن” يکي از مشاغلي است که در آينده‌اي نه چندان دور و با پيشرفت رو به رشد و لحظه به
لحظه دانش سلولهاي بنيادين به زودي به مشاغل پر طرفدار تبديل خواهد شد.شايد بخواهيد نگاهي به
ليست مشاغلي که در آينده از بازار کاري داغي برخوردار خواهند بود، بياندازيد:

خلبان فضايي
شغل: خلباني و راندن شاتلهاي فضايي به ميان فضا
زمان احتمالي استخدام: سال 0202
گرايش: شرکت Virgin Galactic در نظر دارد اولين پرواز توريستي فرامداري خود را تا سال 2012 و با
بليطهاي 200 هزار دلاري آغاز کند. با وجود رقابتي که ميان شرکتهاي مختلف وجود دارد، اين قيمت به
زودي کاهش پيدا خواهد کرد به اندازه‌اي که امکان پرواز روزانه شاتلها با هدف توريسم، معدن يابي و
تحقيقات علمي به فضاي خارج به سوي ماه و اخترواره‌ها به وجود خواهد آمد. در اين شرايط خلبانهاي
تجاري فضايي به شدت محبوب و مشهور خواهند شد.
تحصيلات: مدرسه هوانوردي يا نيروي هوايي. همچنين به لابراتوار زير آبي شبيه ساز فضا در ناسا نيز
سري بزنيد.

مهندس مهاجرت حيوانات
شغل: ايجاد زيستگاه‌هاي جديد براي جانداران
زمان احتمالي استخدام: سال 2030
گرايش: در حال حاضر بسياري از زيستگاه‌ها با سرعتي بيشتر از مدت زمان مورد نياز براي تکامل يک گونه
زيستي در حال تخريبند. اما انتقال دادن جانداران به زيستگاه‌هاي جديد مي‌تواند آنها را نجات دهد. پس از
تصميم گيري براي نوع زيستگاه هر يک از گونه ها، براي انتقال جانداران به يک طرح مهاجرتي برنامه ريزي
شده نياز است، نه اينکه يک جفت از هر جانداري را در گوشه‌اي از جهان رها کرد تا زندگي کنند. براي
مثال فعالان زيست محيطي که به تازگي زيستگاه جديدي براي پروانه‌ها يافته و آنها را انتقال داده اند از
تصاوير هوايي و بررسي نقشه‌هاي محلي به منظور انتخاب منطقه‌اي بر اساس استاندارد زندگي اين
حشرات حساس استفاده کرده اند.
ادامه نوشته

کار در گوگل

گوگل با تمام سازمان‌هايي كه تا به امروز ديده‌ايم، متفاوت است. مي‌توانيم اين تفاوت را در نحوه تعامل
اعضا با يكديگر، در ساختار سازماني، در سخت‌افزارهايي كه مورد استفاده قرار مي‌گيرند، در سيستم‌عامل اختصاصي آن و حتي در نحوه استخدام پرسنل تازه مشاهده كرد.
براي اين‌كه كمي با اين وجه تمايز و اين تفاوت آشنا شويد، به‌عنوان يك پيشنهاد توصيه مي‌كنم به سايت
گوگل مراجعه کرده و راهنمايي‌هاي گوگل را براي ارجاع درخواست كار به گوگل مطالعه كنيد. خودتان
متوجه مي‌شويد، اين روش استخدام با روشي كه باقي شركت‌ها براي استخدام دارند، چقدر متفاوت
است. اما در كنار اين جذابيت‌ها، واقعيت‌هايي نيز وجود دارد كه ممكن است شما از آن‌ها با خبر نباشيد.
 1. آيا تا به حال صفحه اصلي سايت گوگل را با صفحه اصلي سايت‌هاي ديگر موتورهاي جست‌وجو (مانند  
Yahoo،Bing، Altavista و...) مقايسه كرده‌ايد؟ آيا تا به حال به اين نكته توجه كرده‌ايد كه چرا صفحه اصلي
سايت شركت گوگل اينقدر ساده و مختصر است؟ مي‌دانيد دليل اصلي اين سادگي چيست؟ دليل اصلي
اين قضيه اين است كه سازندگان سايت (لري پيج و سرگئي برين) با HTML و تكنيك‌هاي زيباي آن آشنا
نبودند. به همين دليل سايت در ساده‌ترين شكل ممكن طراحي شد!
 2. در جست‌وجوهاي گوگلي حتماً با كليدي به نام «I feel lucky» يا اگر از گوگل فارسي زبان استفاده
مي‌كنيد با كليد «جست‌وجو با بخت و اقبال» آشنايي داريد. اين كليد تا به امروز خيلي توسط
مراجعه‌كنندگان به سايت مورد استفاده قرار نگرفته است! اما همچنان در سايت اصلي وجود دارد. در
نسخه‌هاي اوليه و آزمايشي گوگل تصميم گرفته شد، اين كليد از صفحه حذف شود، اما اين ترديد به وجود
آمد كه ممكن است ميزان استفاده از گوگل بسيار پايين بيايد. بنابراين به دليل حس اطميناني كه به صورت
ناخودآگاه تلقين مي‌كرد، اين كليد در صفحه باقي ماند. اين كليد يك كليد اطمينان‌بخش به كاربر است!
 3. آيا توجه كرده‌ايد، گوگل به ندرت تغيير مي‌كند؟ اگر به اين نتيجه رسيده‌ايد بايد به شما عرض كرد كه
كاملاً در اشتباه هستيد. در گوگل تغييرات بسيار آهسته، اما به صورت ممتد اتفاق مي‌افتند.

ادامه نوشته

جلسه عامل ترقی یا عامل به هدر دادن وقت سازمان؟

فکر میکنید چند درصد وقت شما در جلسات می گذرد؟
چقدر از این جلسات فقط تشریفات هستند ؟ واقعا بدون آنها کار پیش نمی رود؟واقعا ضروری هستند؟!
چقدر از این جلسه ها راضی هستید ؟چقدر نتیجه ی می دهند ؟
 چه میزان از این وقت را می شود با استفاده از خلاصه کردن مذاکرات در ایمیل ، تلفن ، ویدیو کنفرانس یا

مواردی از این دست خلاصه کرد ؟
چقدر از وقت شما در رفت و امد برای جلسات هدر می رود ؟
.
.
.دیروز مطلبی در وب سایتی خواندم که نام نویسنده ی آنرا ننوشته بود اما موضوع آن دقیقا  درگیری با

دغدغه ی جلسه های سازمانی است فکر کنم برای شما هم مفید باشد
:
جلسه عامل ترقی یا عامل به هدر دادن وقت سازمان؟
در دنياي امروز بخشي از زندگي و ساعات گرانبهاي عمر همه ما در جلسات سپري مي‌شود. برگزاري

جلسات جزء جدائي ناپذير دنياي سازماني ما است. برگزاري اين گونه جلسات با هزينه‌هاي سنگين همراه

هستند كه مهمترين بخش اين هزينه‌ها، وقت گرانبهاي مديران و اعضاي شركت كننده در جلسات است.

اگر چه گاهي در نظام اداري ما برگزاري تعداد جلسات به عنوان يكي از شاخص‌هاي موفقيت در ارزيابي

عملكرد تبيين شده است، ولي از نظر اصولي تا حد امكان از تشكيل جلسات بايد خودداري گردد و سعي

گردد مسائل از راه‌هاي كم هزينه‌تري حل و فصل شود. بر پايي يك جلسه هم مي‌تواند به ياري مديران

بشتابد و راهگشا باشد و هم مي‌تواند بهترين ساعات كاري آنها را هدر دهد. اصولاً جلسه به چه منظوري

برگزارمي شود؟

ادامه نوشته

 تغيير بینش براي رسيدن به اهداف...

ميگويند در كشور ژاپن مرد ميليونري زندگي ميكرد كه از درد چشم، خواب بچشم نداشت و براي مداواي

چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزريق كرده بود اما نتيجه چنداني نگرفته بود. وي پس از مشاوره

فراوان با پزشكان و متخصصان زياد درمان درد خود را مراجعه به يك روان شناس مقدس و شناخته شده

ميبيند. وي به روان شناس مراجعه ميكند و روان شناس نيز پس از معاينه وي به او پيشنهاد كه مدتي به

هيچ رنگي بجز رنگ سبز نگاه نكند.وي پس از بازگشت از نزد روان شناس به تمام مستخدمين خود دستور

ميدهد با خريد بشكه هاي رنگ سبز تمام خانه را با سبز رنگ آميزي كند . همينطور تمام اسباب و اثاثيه

خانه را با همين رنگ عوض ميكند.

ادامه نوشته

چقدر یه شکست تو زندگیت مهمه؟


If you are not big enough to lose, you are not big enough to win
اگر این قدر قوی نیستی که ببازی ..مسلما توانایی برتده شدن را نیز نخواهی داشت
There are no secrets to success. It is the result of preparation, hard work, and learning from
failure
هیچ رازی در موفقیت وجود ندارد..موفقیت نتیجه آمادگی..تلاش سخت..و درس گرفتن از شکست هاست
The wisest person is not the one who has the fewest failures but the one who turns failures to
best account
همیشه زیرکترین آدم ها کسانی نیستند که کمترین میزان شکست را دارند بلکه کسانی هستند که از
شکست ها بهترین درس را میکیرند...

ادامه نوشته

چگونه عمر خود را 10% افزایش دهیم؟

آخرین دستاوردهای متخصصین مرکز ملی هدایت (ارتقاء) سلامت و رفتار شناسی توکیو برای افزایش ۱۰٪

عمر:

۱.هرگز سیگار نکشید و اگر میکشید ، نیمه آخر آن را هیچ وجه نکشید.

2.در حمام هیچگاه مستقیما زیر دوش آب گرم نفس نکشید. کلر یک قاتل تدریجی است.

3.هنگام شارژ موبایل ابتدا شارژر را به گوشی وصل کنید و سپس آن را به برق وصل کنید. بهتر است

موبایل خاموش باشد.

4.چای بیشتر از یک روز مانده را اصلا ننوشید.

ادامه نوشته

رازهای شادی و آرامش در زندگی...

راز اول: با خدا ارتباط برقرار کنید

راز دوم: از آنچه هستید راضی باشید

راز سوم: مثبت فکر کنید

راز چهارم: بر آرامش درونی تمرکز کنید

 راز پنجم: قضاوت خود را به تاخیر بیندازید

ادامه نوشته