چگونه موفق شویم؟


 
    * برنامه ريزی کن وقتی که ديگران مشغول بازی کردن هستند

    * مطالعه کن وقتی که ديگران در خواب هستند

    * تصميم بگير وقتی که ديگران مردد هستند

    * خود را آماده کن وقتی که ديگران درخيال پردازي هستند

    * شروع کن وقتی که ديگران در حال تعلل هستند

    * صرفه جويی کن وقتی که ديگران در حال تلف کردن هستند

    * گوش کن وقتی که ديگران در حال صحبت کردن هستند

    * لبخند بزن وقتی که ديگران خشمگين هستند

    * پافشاری کن وقتی که ديگران در حال رها کردن هستند
 


برگرفته از سایت خبرگزاری علمی دانا نیوز
منبع اصلی   www.sohagroup.com 


همیشه یک نسخه دست اول از خودتان باشید تا یک نسخه دست دوم از دیگری


1- اصیل باشید. با خودتان باشید:
یکبار جودی گارلند  گفت: ” همیشه یک نسخه دست اول از خودتان باشید تا یک نسخه دست دوم از دیگری.” با این جمله می توان عمری را زندگی کرد. شما در زندگی نمی توانید پا در کفش دیگری کنید ، شما فقط اختیار کفش های خودتان را دارید و می توانید آنها را تغییر دهید. اگر نتوانید خودتان باشید ، نمی توانید زندگی کنید؛ در آنصورت فقط هستید، زنده اید.
از خود بپرسید: اگر شما خودتانی را که اکنون هستید دوست ندارید، پس چرا باید دیگری شما را دوست داشته باشد؟؟؟

۲-از مردم مراقبت و به آنها توجه کنید:
اگر شما واقعا به مردم اهمیت نمی دهید و توجهی به آنها ندارید، پس چطور انتظار دارید آنها به شما توجه کنند؟ هرچه شما به دیگران کمک کنید آنها نیز به کمک شما خواهند آمد.عشق و محبت سبب عشق و محبت است. و حرف های دیگه ایی که کم و بیش حتما شنیده اید.

۳-احساس خوب به دیگران هدیه کنید:
مردم به ندرت به یاد می آورند که شما برای آنها چه کاری انجام داده اید، اما همیشه به یاد دارند که چه احساسی را در آنها ایجاد کرده اید.

۴-صادق باشید و مسئول کارهای خود:
هیچ کس – تکرار می کنم – هیچ کس دروغگو را دوست ندارد.در دراز مدت به هر حال حقیقت همیشه خود را نشان می دهد. در نهایت اعمال شما از شماست و به سوی خودتان بازخواهد گشت.

۵-لبخند بزنید:
هرکسی دیدن یک لبخند واقعی را دوست دارد.تصور کنید که یک فرد کاملا غریبه به چشمان شما نگاه می کند و به شما لبخند می زند.ناگهان او دیگر یک غریبه به نظر نمی رسد، اینطور نیست؟


ادامه نوشته

وقتی تلفن را بر می دارید لبخند بزنید


1 به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید.

2 با مرد یا زنی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید. برای اینکه وقتی پیرتر می شوید، مهارت های مکالمه ای مثل دیگر مهارت ها خیلی مهم می شوند.

3 همه ی آنچه را که می شنوید باور نکنید، همه ی آنچه را که دارید خرج نکنید و یا همان قدر که می خواهید نخوابید.


ادامه نوشته

لبخند بزن و بگو: "برای چه می خواهید بدانید؟"


* وقتی به شدت عصبانی شدی دستهایت را در جیب هایت بگذار.

*  یادت باشد بهترین رابطه میان تو و همسرت زمانی است که میزان عشق و علاقه تان به هم بیش از میزان نیازتان به یکدیگر باشد.

* مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر.

* اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن.

* هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع نمی دانی .

* یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.

* هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند.

* از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.

* در مورد موضوعی که درست متوجه نشده اید زود قضاوت نکنید.

* وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی خواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو:  "برای چه می خواهید بدانید؟"


حقایق تلخ و شیرین زندگی



– افرادي که بيشترين وقت خود را صرف زندگي ديگران مي‏کنند (مشاوره، راهنمايي و …)، از رسيدن به زندگي خود باز مي‏مانند.

– کساني که مي‏گويند “من نبايد اين راز را فاش کنم اما فقط به تو مي‏گويم” دقيقا راز شما را نيز به همين صورت براي ديگران بازگو مي‏نمايند.

– گفتن حقيقت مهم است؛ اين مهم نيست که ما راست مي‏گوييم و ديگران اشتباه مي‏کنند.

– هيچ هدفي بدون طي کردن مسير و راه آن دست يافتني نيست.

– کساني که سر خود را مانند کبک در برف فرو مي‏برند در واقع لگد ديگران را به جان مي‏خرند.

– آنچه که در ظاهر هر شخص مي‏بينيم، به ندرت دقيقا همان چيزي است که آن شخص واقعا هست.

– جرات و شهامت اين نيست که روبروي شير بايستيم بلکه اين است که بفهميم چطور مي‏توان از شر او جان سالم بدر برد.

– ما از همان اول پدر و مادر زاده نشده‏ايم، بلکه بايد بياموزيم که چطور مي‏توان پدر و مادر بود.

– کلماتي که بر زبان جاري مي‏گردند، قدرت خود را از ما گرفته‏اند – از خود هيچ قدرتي ندارند.

– افراد خردمند در سکوت به سر مي‏برند تا بيش از هر چيز صداي تمناي خود را بشنوند.


ادامه نوشته

بصورت منظم اما تصادفی به دیگران مهربانی کنید


پرداخت پول قهوه یک غریبه در کافی شاپ، خرید یک گل برای همکارتان و تشکر از او،راهنمایی کردن یک بانوی سالمند در یافتن مواد غذایی در فروشگاه و…
هیچ پاداشی بالاتر از دیدن لبخند بر چهره دیگران سراغ دارید؟

۲-تعریف و تمجید کنید از کسانی که لایق آن هستند:
شخصا از توانمندی های دیگران تمجید کنید و کمک کنید تا در راه خود به اوج و درخشش برسند.همه از کسانی که قدران تلاش هایشان هستند تشکر خواهند نمود و از حمایت آنها استقبال می کنند.

۳-شمرده صحبت کنید و تماس چشمی برقرار نمائید:
اغلب مردم ارتباط با افرادی که نمی توانند صحبت کردن و حالاتشان را درک کنند اجتناب خواهند کرد.هیچ رمز و رازی برای ارتباط قوی و موثر وجود ندارد.همچنین بدانید که یکی از موثرترین ابزار ارتباطات شخصی وجود ارتباط چشمی است، و هنگامی که به درستی اجرا شود نزدیکی زیادی را در روابط انسانی ایجاد می کند.

۴-در دسترس باشید:
اگر مردم نتوانند شما را پیدا کنند، و دسترسی به شما مشکل باشد، آنها شما را فراموش خواهند کرد.در دسترس بودن و سهل الوصول بودنتان تاثیر بسیار مهمی در ارتباط شما با دیگران دارد.همیشه این صفت مثبت را در خود حفظ کنیدو در ارتباط  خود با اطرافیان راه باریکی از ارتباط را برقرار نگه دارید و اجازه ندهید راه های ارتباطی شما مسدود شود.


ادامه نوشته

در هرکاری که انجام می دهید یک امضای شخصی بجا بگذارید


به این فکر کنید که در محل کارتان یک برند باشید، همه شما را برای کارهای خاصتان بشناسند. اگر آدم شوخ و جوکی هستید سعی کنید کمی از آن را به محیط اطراف خودتان پراکنده کنید، اگر ذوق هنری دارید در چیدمان و تزئین های محیط اثری بگذارید. خلاصه که در هرکاری که انجام می دهید بگذارید یک امضا و اثری از وجود شما باقی بماند.

۲-بیش از قول هایتان عمل کنید:
برخی افراد عادت دارند انواع وعده ها و قول ها را بدهند و در آخر هم به سختی از عهده آن برآیند. وعده هایشان را در حد کمال می دهند اما در ارائه و اجرا متوسط هستند. برای افزایش و تقویت ارزش خودتان از چشم دیگران دقیقا برعکس این را انجام دهید.کمی کمتر از قابلیت های خود را عرضه کنید تا همیشه قادر به ارائه بیش از تعهدتان باشید.این باعث می شود تا افراد دیگر درباره شما بعنوان کسی که همیشه بیشتر و فراتر از وظیفه و تعهد خود عمل می کنید صحبت کنند و به این خصوصیت شهرت پیدا کنید.

۳-سازمان یافته باشید:
اگر سازمان یافته عمل نکنید چطور می توانید کاری را به پایان برسانید؟ تلاش کنید در فضای زندگی و محیط کارتان سازماندهی عمل کردن را بصورت یک عادت همیشگی درآورید.

۴-جستجوگر باشید و سوال های روشنی بپرسید:
مثل آدم احمقی نباشید که همیشه یه گوشه از اتاق نشسته و اصلا نمی داند در دنیای اطرافش چه خبر هست.با جستجو و پژوهش خودتان را از زمان جلوتر ببرید و پیشتاز باشید و اگر هم نشانه ایی از آنچه که می خواهید به دست نمی آورید با پرسیدن سوال آن را جستجو کنید، حتما کسانی راخواهید یافت که به شما در خصوص سوال هایتان پاسخی مناسب بدهند. مردم همیشه به افرادی که توانایی درک مطالب را دارند و آنها را در این خصوص کمک می کنند احترام می گذارند.


ادامه نوشته

صداقت بهترین سیاست ؛ کیفیت بهترین تجارت


صداقت بهترین سیاست است کیفیت بهترین تجارت

    * من می دانم اگر می خواهم با آدم های صادق تجارت کنم خودم باید صادق باشم
    * رسیدن به کیفیتی برتر تنها آغاز راه است
    * من می دانم بهترین آرامبخش یک وجدان پاک است
    * فهمیدم نام نیک بزرگترین ثروت است
    * فهمیدم که خوب بودن خرجی ندارد
    * فهمیدم که رفتارخوب همیشه مد روز است
    * من میدانم انسان باید به هر قیمتی سرقولش باشد
    * فهمیدم که مشکلات بزرگ حریف آدم هایی که قلب بزرگ دارند نمی شود
    * فهمیدم که خدا هیچ کاری را تصادفی انجام نمی دهد
    * فهمیدم که زندگی سخته ولی من سخت ترم
    * حالا فهمیدم که هنوزخیلی چیزها را باید یاد بگیرم

ده نکته برای معرفی خودتان و ايجاد شبکه ارتباطی حتی اگر شخصی خجالتی هستيد


1. به خجالتی بودن خود به عنوان يک عادت بد نگاه کنيد.
خجالتی بودن معمولا بزرگترين مانع برای شروع يک مکالمه می باشد. اگر به خجالتی بودن به ديد يک رفتار بد بنگريد، راحت تر می توانيد بر اين رفتار خود که ممکن است ديگران را آزرده کند غلبه کنيد. به اين فکر کنيد که چگونه يخ رفتار خود را آب کنيد و در مکالمات شرکت کنيد.

 
2. وقتی که می خواهيد وارد جمعی از مردم شويد، کمی عقب بايستيد و به دنبال يک نشان غیر کلامی خوب باشيد.
به دنبال زبان بدن خوب باشيد. اگر شخصی طوری نشسته و يا ايستاده است که راه برای شما باز است، به اين معنی است که می توانيد با او وارد مکالمه شويد. اگر عده ای از مردم در جمعی ايستاده اند و جای خالی بين آنها وجود دارد، پس گامی برداشته و به جمع بپيونديد. اگر نمی دانيد که موضوع صحبت چيست، برای لحظاتی به صحبت هايشان گوش دهيد تا از موضوع صحبت آگاهی پيدا کنيد. اگر احساس می کنيد که سر زده وارد بحث شديد و علاقه به موضوع نداريد بدون تامل و فوت وقت ، از جمع خارج شويد؛ به هر حال، افرادی که نمی خواهند کسی صحبت هايشان را قطع کند و کسی وارد جمعشان شود نزديک به هم می ايستند تا فضای خالی برای اينکه کسی به آنها ملحق شود باقی نماند.

3. به افرادی که تنها ايستاده اند نزديک شويد.
افرادی که تنها ايستاده اند، يا خجالت می کشند و يا کسی را نمی شناسند. اگر کسی با آنها شروع به صحبت کند احساس راحتی بيشتری می کنند. خودتان را معرفی کنيد و بفهميد که او کيست؟ اگر بعد از مدتی فهميديد که آنها نقاط مشترکی با بقيه دارند، او را با خود وارد جمع کنيد و به بقيه افراد معرفی کنيد. ( به خصوص اگر خودتان ميزبان هستيد).

ادامه نوشته

پنج نکته برای ايجاد شبکه ارتباطی کسب و کار


1. به ارتباطات شبکه ای مانند راهی برای بالا بردن سطح زندگی تان بنگريد! اجازه دهيد با سرگرمی همراه باشد.
بالا بردن سطح زندگی؟ سرگرمی؟ چه طور اين اتفاق خواهد افتاد؟
برای شروع به خودتان به ديد يک شخصی که همه دوست دارند او را بشناسند نگاه کنيد. سپس برای آن برنامه ريزی داشته باشيد و ببینید چه اتفاق می افتد؟
توجه کنید! اين چيزی است که شما بايد باشيد: شما در جامعه قابل رويت هستيد. همواره به دنبال شانسی برای ملاقات با مردم هستيد. از مردم می خواهيد که درباره خودشان صحبت کنند و شما شنونده ی بسيار خوبی برايشان هستيد.
ببينيد با چند نفر در طول يک هفته و حتی يک ماه ارتباط برقرار می کنيد. شما در دانش و تجربه توانمند هستيد و البته پول، و به جستجوی يک فرصت شغلی هستيد.
شما فرد توانمندی هستيد. می توانيد وعده ها و قرار ملاقات هايی که بعضی افراد در طول يک سال دارند را در عرض يک ماه داشته باشيد.
حالا، چه قدر طول می کشد تا بتوانيد سطح زندگيتان را بالا ببريد؟جوابش زیاد سخت نیست.

2. کارت ويزيت خود را همه جا همراه خود ببريد  و آنچه که می خواهيد به خاطر بياوريد را در پشت آن يادداشت کنيد.
افرادی که نسبت به کار خود جدی هستند کارت ويزيت دارند. اگر شما نداريد، لازم است که داشته باشيد. اگر کار تجاری انجام نمی دهيد نيز می توانيد کارتی همراه داشته باشيد. فقط نام و اطلاعاتی برای چگونگی برقرای ارتباط با خودتان را روی آن بنويسيد. حتی می توانيد يک نقل قول که دائما آن را تکرار می کنيد و ملکه ی ذهنتان است را روی کارت بنويسيد. خلاق باشيد. از افرادی که کارت ويزيت دارند کمک بگيريد و از نمونه های کارت ويزيت ايده بگيريد و اطلاعاتی را که لازم داريد به خاطر بياوريد را پشت کارت بنويسيد. شايد اين اطلاعات رنگ چشم مخاطبتان، لباسی که پوشيده اند، عينک دارند و يا ندارند و هر اطلاعات مفيد ديگری باشد.من شخصاً نام کنفرانسی که در آن با افراد جدید آشنا می شوم را یادداشت می کنم.

3. کارت های ويزيتی که خيلی خوب نباشند، امکان ايجاد رابطه تجاری را با دارنده ی کارت کاهش می دهند؛ بنابراين، ايجاد رابطه کنيد.


ادامه نوشته

حکایت :کامیون حمل زباله


 روزی من با تاکسی عازم فرودگاه بودم. ما داشتیم در خط عبوری صحیح رانندگی می کردیم که ناگهان یک ماشین درست در جلوی ما از محل پارک خود بیرون پرید.
  رانندة تاکسی من محکم ترمز گرفت. ماشین سر خورد، و دقیقاً به فاصله چند سانتیمتری از ماشین دیگر متوقف شد!
  راننده ماشین دیگر سرش را ناگهان بيرون آورد و شروع کرد به فریاد زدن به طرف ما. راننده تاکسی فقط لبخند زد و برای آن شخص دست تکان داد. منظورم این است که او واقعاً دوستانه برخورد کرد.
  با تعجب از او پرسیدم: چرا شما اين رفتار را کردید؟ آن شخص نزدیک بود ماشین تان را از بین ببرد و ما رابه بیمارستان بفرستد! در آن هنگام بود که راننده تاکسی درسی را به من آموخت که هرگز فراموش نکرده و برايتان توضيح ميدهم:
  قانون کامیون حمل زباله. او توضیح داد که بسیاری از افراد مانند کامیون های حمل زباله هستند. آنها سرشار از آشغال، ناکامی، خشم، و ناامیدی در اطراف می گردند. وقتی آشغال در اعماق وجودشان تلنبار می شود، آنها به جایی احتیاج دارند تا آن را تخلیه کنند و گاهی اوقات روی شما خالی می کنند.
  به خودتان نگیرید. فقط لبخند بزنید، دست تکان بدهید، برایشان آرزوی خیر بکنید، و بروید.
  آشغال های آنها را نگیرید تا به افراد دیگر ی در سرکار، در منزل، یا توی خیابان پخش کنيد.
  حرف آخر این است که افراد موفق اجازه نمی دهند که کامیون های آشغال روزشان را خراب کنند و باعث ناراحتی آنها شوند.
 

 زندگی خیلی کوتاهتر از آن است که صبح با تأسف از خواب برخیزید، از این رو..... افرادی را که با شما خوب رفتار می کنند دوست داشته باشید. برای آنهایی که رفتار مناسبی ندارند دعا کنید.
 زندگی ده درصد چیزی است که شما می سازید و نود درصد نحوه برداشت شماست.

 

اصول موفقیت

 

اصل برگ برنده چنین می گوید :
" تفاوت های جزیی در قابلیت ها ، می تواند منجر به تفاوت های بزرگی در نتایج شود . "
در صورتی که اصول زیر را در تصمیم گیری های روزانه به کار گیریم ، کارایی بیشتری پیدا خواهیم کرد و می توانیم افراد بهتری را جذب و حفظ کنیم ، خدمات و تولیدات بیشتر و بهتری را ارائه دهیم ، هزینه ها را عاقلانه تر کنترل کنیم ، رشد و توسعه قابل پیش بینی تری داشته باشیم و سود با ثبات تری به دست آوریم .
یک تصمیم قاطع برای انجام کاری متفاوت می تواند تمام زندگی تان را دگرگون کند . تنها باید از خودتان بپرسید : آیا به کارگیری این اصل برایم مفید خواهد بود ؟ و مطمئن باشید که همین طور است . هر چه زندگی خود را با این اصول همسوتر کنید ، خوشبخت تر و موفق تر خواهید بود . هیچ محدودیتی هم وجود ندارد .

1- اصل علت و معلول :
برای هر اتفاقی دلیلی و برای هر معلولی علتی وجود دارد . ارسطو می گفت : " ما در دنیایی زندگی می کنیم که در آن اصول و قوانین حاکم هستند ، نه اتفاقات . "
مبنای هر معلول ، علت یا علل خاصی است و هر عمل یا علتی دارای اثر است حتی اگر آن را نبینیم یا نپسندیم . موفقیت اتفاقی نیست . موفقیت یک معجزه نیست و ربطی هم به شانس ندارد . در کتاب مقدس انجیل این مطلب با عنوان اصل کاشت و برداشت مطرح شده : " هر چه را که انسان بکارد ، همان را برداشت خواهد کرد . " و نیوتن آن را اصل سوم حرکت نامید و چنین گفت : " برای هر عملی ، عکس العملی است مساوی و در جهت مخالف آن . "
مهم ترین اصل موفقیت فردی و کاری این است که شما همانی می شوید که اغلب به آن فکر می کنید . در واقع هر چه را می بینید یا تجربه می کنید ، نمایش افکار انسانی است که در پشت آن قرار دارد .
روش فوری به کارگیری این اصل :
1- مهم ترین حوزه های زندگی خود مانند خانواده ، سلامتی ، شغل و وضعیت مالی تان را بررسی کنید .
2- نحوه تفکر در مورد نوع زندگی تان را تجزیه و تحلیل کنید . با خودتان روراست باشید . ببینید چه تغییراتی می توانید در افکارتان ایجاد کنید تا در بخشی از زندگی تان بهبودی به وجود آید ؟
2-اصل اعتقاد :

هر چه را که قبلا به آن اعتقاد داشته باشید واقعیت زندگی شما می شود . شما همیشه بر اساس اعتقادات خود عمل می کنید . لزوما آن چه را که می بینید باور نمی کنید بلکه آن چه را باور دارید می بینید . باید دانست که تعصب یک جور پیش داوری کورکورانه است . هرگز پیش از داشتن اطلاعات کافی قضاوت نکنید . به خصوص در مورد خودتان و توانایی هایتان پیش داوری نکنید . بپذیرید که برای شما محدودیتی وجود ندارد و آن چه را که دیگران انجام داده اند ، شما هم می توانید انجام دهید . واقعیت این است که هیچ کس بهتر و زرنگ تر از شما نیست .
روش فوری بکارگیری این اصل :
1- ذهن خود را از تردید و ترس رها کنید و فرض کنید هیچ محدودیتی ندارید .
2- با باورهای محدود کننده ای که شما را عقب نگه می دارد ، بجنگید .

 

ادامه نوشته

مراحل ایجاد شبکه اجتماعی مجازی

 

 امروز درست یا غلط تب ایجاد شبکه اجتماعی مجازی توسط سازمان های دولتی و خصوصی در ایران شکل گرفته است.
به نظر می رسد، هر مجموعه ای به دنبال این است که اهداف خود را منطبق با شبکه های اجتماعی ارایه دهد و دلیل آنها حتما این است که شبکه های اجتماعی مخاطب دارد! بدین سان مجموعه پست هایی درباره پیاده سازی این شبکه ها از منظر ساختاری (به عنوان مثال نوع روابط) و محتوایی (ساختار محتوایی) منتشر می کنم.
در یک دسته بندی ساده می توان 7 مرحله برای ایجاد شبکه اجتماعی مجازی به شرح ذیل ارایه کرد:

1- مخاطبان خود را درنظر بگیرید: چه کسانی و چگونه در شبکه های اجتماعی حضور دارند. اندازه، نوع، طول عمر فعال و ادبیات آنان چگونه است؟ به نظرم مخاطب شناسی یا مخاطب سنجی مهمترین مرحله در ایجاد یک شبکه اجتماعی است.

2- تعیین ماموریت، پیام یا هدف سایت: مدیریت و جذب استعداد، همکاری در پروژه، نظارت، برندینگ، اطلاع رسانی و غیره ممکن است هدف سایت شما باشد. بحثی که در این زمینه وجود دارد این است که این اهداف باید منطبق با دیگر اهداف سازمان باشد. هرچه که هست شفاف بیان و ارائه شود.

3- تعیین کنید چه ویژگی های مورد نیاز است: عضویت، نوع روابط، آپلود عکس و سایر ویژگی های که می توان به عنوان یک خدمت برای آن در شبکه اجتماعی تان در نظر گرفت. اما مهمتر از آن به نظرم اینکه شبکه اجتماعی یا هر سایت دیگر براساس نیاز اجتماعی روز شکل بگیرد. قاعدتا موفق تر خواهد بود.

 

ادامه نوشته

حکایت : قلم

 

قلمی از قلمدان قاضی افتاد
 
شخصی که آنجا حضور داشت

گفت:
 جناب قاضی کلنگ خود را بردارید
 
قاضی خشمگین پاسخ داد
 
مردک این قلم است نه کلنگ

تو هنوز کلنگ و قلم را از هم باز نشناسی؟
مرد گفت: هر چه هست باشد، تو خانه مرا با آن ویران کردی

 

سخن بزرگان 715

 

ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد ، تا اینکه دروغی آرامم کند. . .

تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی‌!
یکی‌ دیروز و یکی‌ فردا . . .

خوبی بادبادک اینه که
می‌دونه زندگیش فقط به یک نخ نازک بنده
ولی بازم تو آسمون می‌رقصه و می‌خنده . . .

با کسی زندگی کن که مجبور نباشی
یه عمر برای راضی نگه داشتنش فیلم بازی کنی . . .

انسان مجموعه ای از آنچه که دارد نیست ؛
بلکه انسان مجموعه ای است از آنچه که هنوز ندارد، اما می تواند داشته باشد . . .

مردمی که گل ها را دوست میدارند خود از ان گل ها دوست داشتنی ترند . . .

تهمت مثل زغال است اگر نسوزاند سیاه می کند . . .

 

ادامه نوشته

دلسوزی عزرائیل


 
روزی رسول خدا صل الله علیه و آله نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟
عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:
اولین بار  روزی بود که دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.
 و دوم هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.

در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (صل الله علیه و آله( رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به کافران مهلت می دهیم و لی آنها را رها نمی کنیم.
 
http://www.diamethod.blogfa.com/

زن و مریض

 

مسافر کناری مدام خودش را رویم می اندازد، دستش را در جیبش می کند و در می آورد، من به شیشه چسبیده ام اما هر قدر جمع تر می شوم او گشادتر می شود. موقع پیاده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد می کنند... (تقصیر خودم بود باید جلو می نشستم.)

مسافر صندلی پشت زانوهایش را در ستون فقراتم فرو می کند، یادم هست موقع سوار شدن قد چندانی هم نداشت، باید با یک چیزی محکم بکوبم توی سرش، چیزی دم دستم نیست احتمالاً فکر کرده خوشم آمده که حالا دستش را از کنار صندلی به سمت من می آورد... (تقصیر خودم بود باید با اتوبوس می آمدم.)

اتوبوس پر است ایستاده ام و دستم روی میله هاست، اتوبوس زیاد هم شلوغ نیست و چشمان او هم نابینا به نظر نمی رسد ولی دستش را درست در 10 سانت از 100 سانت میله ای که من دستم را گذاشته ام می گذارد. با خودم می گویم ”چه تصادفی” و دستم را جابه جا می کنم اما تصادف مدام در طول میله اتفاق می افتد... (تقصیر خودم است باید این دو قدم راه را پیاده می آمدم.)

 

ادامه نوشته

برای تامل 127

 

هیچ وقت از ابرا تشکر کردی؟
هیچ وقت شده از خودت بپرسی که چرا ذره ذره وجودشو انرژی می کنه
و به موجودات زمین می بخشه؟!
ماهانه می گیره یا قراردادی کار می کنه؟
برای ساختن یه رنگین کمون قشنگ چقدر انرژی لازمه؟
چرا نیلوفر صبح باز میشه و ظهر بسته می شه؟
بابت این کارش چقدر حقوق می گیره؟
چرا فیش پول بارون ماهانه برای ما نمی یاد؟
چرا آبونمان اکسیژن هوا رو پرداخت نمی کنیم؟

تا حالا شده به خاطر این که زیر یه درخت بشینی و به آواز بلبل گوش کنی پول بدی؟
قشنگ ترین سمفونی طبیعت رو می تونی یه شب مهتابی کنار رودخونه گوش کنی.
قیمت بلیتش هم دل تومنه!

خودتو به آب و آتیش می زنی که حتی تابلوی گل آفتابگردون رو بخری و بچسبونی به دیوار اتاقت
ولی اگه به خودت یک کم زحمت بدی می تونی قشنگ ترین تابلوی گل آفتابگردون رو توی طبیعت ببینی. گل های آفتابگردونی که اگه بارون بخورن نه تنها رنگشون پاک نمی شه، بلکه پررنگ تر هم میشن
لازم نیست روی این تابلو کاور بکشی، چون غبار روی اونو، شبنم صبح پاک می کنه و می بره.

تو که قیمت همه چیز و با پول می سنجی تا حالا شده از خدا بپرسی :
قیمت یه دست سالم چنده؟
یه چشم بی عیب چقدر می ارزه؟
چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنم پرداخت کنم؟!
قیمت یه سلامتی فابریک چقدره؟

 

ادامه نوشته

پاسخگویی به مشتری وقتی که می‌گوید: می‌خواهم فکر کنم

 

مشتریان غیر از «بله» یا «نه» چیزهای دیگری هم می‌گویند. برای بسیاری از فروشندگان چگونگی برخورد با جمله کوتاه می‌خواهم درباره آن فکر کنم از همه دشوارتر است. این جمله در اساس مثبت است، اما اگر در برابر آن عقب‌نشینی نمایید ممکن است هرگز دوباره با آن مشتری صحبت نکنید.

مشتریان غیر از «بله» یا «نه» چیزهای دیگری هم می‌گویند. برای بسیاری از فروشندگان چگونگی برخورد با جمله کوتاه می‌خواهم درباره آن فکر کنم از همه دشوارتر است. این جمله در اساس مثبت است، اما اگر در برابر آن عقب‌نشینی نمایید ممکن است هرگز دوباره با آن مشتری صحبت نکنید.
منظور بعضی از مشتریان که این جمله را می‌گویند نه است. شما باید بدانید که باید از این جمله معنی ظاهری را درک کنید یا نه. بنابراین پاسخ بهتر چیست؟ غالبا بسیار مشکل است که دلیلی بیابیم که چرا مشتری نباید درباره آن فکر کند ( مگر آن‌که شما بتوانید دلیلی قطعی برای تصمیم‌گیری فوری ارائه کنید). بنابرین بهترین راه پذیرفتن است، و نه فقط پذیرفتن بلکه تشویق مشتری به فکر کردن درباره آن است. به او بگویید که این تصمیم مهمی است، بگویید که نباید به آسانی تصمیم‌گیری کند و عجله نماید، و این که باید مطمئن باشد؛ به هر صورتی که آن را بیان می‌کنید باید به روشنی نشان دهد که شما موافق فکر کردن درباره آن هستید. اما بعد بپرسید که چرا او هنوز هم باید فکر کند، یا این‌که چه بخشهایی از تصمیم هنوز احتیاج به بررسی بیشتر دارند. غالبا در اینجا نکته‌ای عرضه می‌شود، گیر خاصی در کار وجود دارد، چیزی در مجموعه که به خوبی بقیه اجزاء نیست، یا در زمینه‌ای از کار نیاز به اطلاعات بیشتر به‌چشم می‌خورد. آن‌گاه شما می‌توانید بکوشید تا توجه را به مذاکره بیشتر معطوف سازید:

می‌خواهم در باره آن فکر کنم
البته،این تصمیم بزرگی است، شما باید مطمئن باشید

 

ادامه نوشته

سرمایه دانش شخصی

 

حتماً آن حکایت معروف را شنیده‌اید که یادگیری صید ماهی، از گرفتن خود ماهی پرفایده‌تر است. این حکایت قدیمی نشان‌گر این موضوع است که سرمایه دانشی از سرمایه مادی ارزشمندتر است. این برتری از دیرباز همواره مورد توجه متفکرین و اهل خرد بوده است تا اینکه عصر اقتصاد دانش محور فرا رسید و اهمیت این سرمایه بیش از پیش نمایان شد. امروزه در سراسر جهان، سازمان‌هایی را می‌بینیم که با تکیه بر دانش کارکنان خود ثروت آفرینی می‌کنند و آنچه که بقای آنها را در فضای رقابتی حفظ می‌کند، باز همان دانش و تخصص آنهاست.
همانطور که موضوع سرمایه‌های دانشی برای "سازمان‌ها" مطرح است، در مورد "اشخاص" نیز چنین سرمایه‌هایی تعریف شده‌اند. معمولاً افراد هر از گاهی سرمایه‌های مالی و مشهود خود را بررسی می‌کنند و نسبت به قیمت روز، آنها را ارزش گذاری می‌نمایند. مثلاً با افزایش قیمت زمین، طلا، سهام و موارد اینچنینی با حساب سرانگشتی به محاسبه ارزش آنچه به عنوان دارایی مشهود در اختیار دارند پرداخته و حتی ممکن است نسبت به تبدیل به احسن کردن آنها نیز فکرهایی بکنند. اما آیا ما در خصوص سرمایه‌های نامشهود و غیرمالی خود نیز چنین تفکری داریم؟ قبل از اینکه به این سئوال فکر کنید، بهتر است سئوال دیگری مطرح کنیم، آیا شما به عنوان یک کارشناس، بازرگان، فروشنده، مدیر و ... سرمایه‌های نامشهود خود را می‌شناسید؟ به راستی مصادیق سرمایه نامشهود در مورد افراد (نه سازمان!) چیست؟ در این مقاله قصد داریم تا به معرفی برخی از مصادیق سرمایه‌های نامشهود شخصی بپردازیم.

ایده‌ها

ادامه نوشته

نکته ها ی طنز358   

 

تو که همه چی داری چرا ازدواج نمیکنی؟
وقتی ازدواج کردی هرکی بهت میرسه میپرسه:
تو که همه چی داشتی واسه چی ازدواج کردی!
---
سال ها گذشت و کسی ندید که انسانی با قاشق چای خوری ،چای بخورد
---
وقتی ارزش ها عوض می شوند، عوضی ها با ارزش می شوند!
---
وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :
نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!
---

 

ادامه نوشته

فراغت



آرتور شوپنهاور

سخنی از این جستار: «فراغت هرکس ارزشی برابر با خود او دارد.»
~~~
‏کس که غنای درونی د‏اشته باشد، از جهان بیرون به چیزی نیاز ندارد، ‏جز هدیه‌ای سلبی، یعنی فراغت، تا توانایی‌های ذهنی خود ‏را بسازد ‏و تکامل بخشد و از غنای درونی خود ‏بهره‌مند شود‏، یعنی فقط به این امکان نیاز دارد که د‏ر طول زندگی، هر روز و هر ساعت آن‌گونه باشد که هست. اگر تعیّن کسی این باشد که بر همه نوع بشر تأثیر بگذارد، معیاری برای خوشبختی یا بدبختی او جز این وجود ندارد که بتواند در راه پرورش استعدادها و کامل کردن آ ثارش موفق شود یا شکست بخورد. هرچیز جز این برایش بی‌اهمیت است. ازاین‌رو می‌بینیم که بزرگان همه‌ی دوران‌ها برای فراغت، بیش از هر چیز دیگر ارزش قائل‌اند، زیرا فراغت هرکس ارزشی برابر با خود او دارد. ارسطو می‌گوید: «به نظر می‌رسد که سعادت در فراغت است.» (اخلاق نیکوماخوس) و دیوگِنِس لائرتی نقل می‌کند که: «سقراط از فراغت به‌مثابه زیباترین موهبت تجلیل می‌کرد.» ارسطو در اخلاق نیکوماخوس نتیجه می‌گیرد که زندگی فلسفی، سعادتمندترین نوع زندگی است.چنان‌که در کتاب سیاست می‌گوید: «کارکردن بدون مانع بر نیروهای ذهنی، از هر نوع که باشد، به معنای سعادت واقعی است.»

برگرفته از كتاب:
شوپنهاور، آرتور؛ در باب حكمت زندگي؛ برگردان محمد مبشّري؛ چاپ نخست؛ تهران: انتشارات نيلوفر 1388.
 ره‌پو

 

کپی - پیست


 
از يك استاد سخنور دعوت بعمل آمد كه درجمع مديران ارشد يك سازمان ايراد سخن نمايد.
محور سخنرانى درخصوص مسائل انگيزشى و چگونگى ارتقاء سطح روحيه كاركنان دورميزد.
استاد شروع به سخن نمود و پس از مدتى كه توجه حضار كاملا" به گفته هايش جلب شده بود،
چنين گفت: "آرى دوستان، من بهترين سالهاى زندگى را درآغوش زنى گذراندم كه همسرم نبود".
ناگهان سكوت شوك برانگيزى جمع حضار را فرا گرفت!
استاد وقتى تعجب آنان را ديد، پس از كمى مكث ادامه داد: "آن زن، مادرم بود".
حاضران شروع به خنديدن كردند و استاد سخنان خود را ادامه داد...
-
-
-
تقريبا" يك هفته از آن قضيه سپرى گشت تا اينكه يكى از مديران ارشد همان سازمان
به همراه همسرش به يك ميهمانى نيمه رسمى دعوت شد.
آن مدير از جمله افراد پركار و تلاشگر سازمان بود كه هميشه خدا سرش شلوغ بود.
او خواست كه خودى نشان داده و در جمع دوستان و آشنايان با بازگو كردن همان لطيفه،
محفل را بيشتر گرم كند. لذا با صداى بلند گفت:
"آرى، من بهترين سالهاى زندگى خود را درآغوش زنى گذرانده ام كه همسرم نبود!".
همانطورى كه انتظارميرفت سكوت توام با شك همه را فرا گرفت
و طبيعتا" همسرش نيز دراوج خشم و حسادت بسر ميبرد.
مدير كه وقت را مناسب مي ديد،‌ خواست لطيفه را ادامه دهد، اما از بد حادثه، چيزى به خاطرش نيامد
وهرچه زمان گذشت، سوءظن ميهمانان نسبت به او بيشتر شد، تا اينكه بناچار گفت:
"راستش دوستان، هرچى فكر ميكنم، نميتونم بخاطر بيارم آن خانم كى بود!".

نتيجه اخلاقى:
 Don't copy; if you can't paste

 

با «مقاومت در برابر تغییر» چه کنیم؟

 

در مقابل خود، با یک تضاد از سوی یکی از مهم‌ترین و چالش انگیز‌ترین مشتریان خود مواجه شده‌ام که اگر بخواهم نتیجه‌ای که مدنظرم است به دست آورم باید بسیار ظریف و در عین حال ماهرانه عمل کنم. این مشتری یکی از داناترین مذاکره‌کنندگانی است که تا به حال دیده‌ام و قصد برد دارد. صحبت ما به صورت زیر انجام شد:

«پدر، برای دسر چه چیزی هست؟» ایزابل در آن زمان شش ساله بود. نیروی اراده برای او از «حوزه‌هاي نيازمند توسعه» نبود.
«خوب بگذار ببینم، می‌توانی یک سیب یا کمی‌انگوربرداری».
«من بستنی می‌خواهم»
«عزیزم این شامل انتخاب‌ها نیست. سیب می‌خواهی یا انگور؟»
«بستنی»
ما چند دقیقه به همین صورت ادامه دادیم تا اینکه او گفت «اگر نمی‌توانم بستنی داشته باشم پس موز بر می‌دارم»
من جواب دادم «البته این هم شامل انتخاب‌ها نیست ولی بسیار خوب. می‌توانی آن را برداری».

 

ادامه نوشته

ده مهارت لازم برای مدیریت پروژه های سرمایه گذاری

 

مدیریت یک پروژه از جمله کارهاییست که به ظاهر پیچیدگی خاصی ندارد، اما نیازمند
مهارت هاییست که بدون داشتن آنها چندان نباید به نتیجه گیری آن خوشبین بود.
پروژه های سرمایه گذاری هم از این قاعده مستثنی نیستند.
اطمینان از حصول نتیجه در یک پروژه به ویژه از نوع سرمایه گذاری بدست نمی آید،
مگر با داشتن برنامه ریزی، سازماندهی، مدیریت و تامین منابع مالی.
در این گزارش 10 نکته را به شما خواهیم گفت که مهارت شما را در مدیریت پروژه ها
افزایش خواهد داد.

1. آشنایی با اصطلاحات مربوط به پروژه
برای هر پروژه و کار تخصصی همیشه اصطلاحات تخصصی وجود دارد و در راه انجام کار
ممکن است به اصطلاحاتی برخورد کنید که پیچیده تر و سخت تر از تصور شما باشند.
پس توصیه اکید این است که قبل از انجام هر کار تخصصی با اصطلاحات آن آشنایی
پیدا کنید.
این آشنایی به شما کمک می کند تا درک عمیق تری از گفت و گو های اطرافیان و کاری
که درگیر آن هستید پیدا کنید.
بد نیست بدانید که اصطلاحات خاص می توانند از شرکتی به شرکت دیگر متفاوت باشند.

ادامه نوشته

حکایت :گربه در معبد

 

در روزگاران قديم در يك معبد قديمي استاد بزرگي بود كه انديشه هاي نويني را درس مي داد. در معبد گربه اي بود كه هنگام درس دادن استاد سروصدا ميكرد و حواس شاگردان را پرت ميكرد.

استاد إز دست گربه عصباني شد و دستور داد تا هر وقت كلاس تشكيل ميشود، گربه را زندانی كنند. چند سال بعد استاد درگذشت ولي گربه همچنان در طول جلسات استادان ديگر زنداني ميشد. بعد إز مدتي گربه هم مرد. مريدان استاد بزرگ گربه ديگري را گرفتند و در هنگام درس اساتيد معبد آن را در قفس زنداني كردند.

قرن ها گذشت و نسل هاي بعدي درباره ي تاثير زنداني كردن گربه ها بر تمركز دانشجويان، رساله ها نوشتند!!

 

الگوهای مدیریت اسلامی : سرلشگرشهید خلبان عباس بابایی


به طور مثال، اگر براي پيدايش ابر انساني چون »ناپلئون« تمامي تمدن بشري نيز نابود شود، چندان مهم نيست. ما هيچ قدرتي نداريم كه از زاده شدن خود جلوگيري كنيم، اما مي توانيم اين خطا را اصلاح كنيم و چون اين گاهي خطاست، هنگامي كه كسي خود را مي كشد، ستايش آميزترين كار ممكن را انجام مي دهد؛ او بدين وسيله شايسته ي زيستن نيز هست.
« هم از اين رو پيش از بيان الگوي برترين گزيني مبتني بر تفكر ترجمه اي، شايسته است در پرتوي كلام قرآن و عترت پاسخ به نياز فطرت بشريت به شناسايي و پيروي از الگوها را ارايه دهيم:
«الگو» كه در زبان عربي مترادف با لفظ أسوه آمده است، عبارت است از چيزي يا كسي كه نمونه، سمبل و مايه ي تسليت و عبرت باشد.
قرآن مجيد در آيه كريمه ي چهارم از سوره ي ممتحنه مي فرمايد:
قد كانت لكم أسوه حسنه في ابراهيم والذين معه... (براي شما مومنان بسيار پسنديده و نيكوست كه به ابراهيم و اصحابش اقتدا كنيد...) و در ششمين آيه از همين سوره اقتدا به حضرت ابراهيم(علیه السلام) و يارانش از جمله ويژگيهاي آخرت گرايان شمرده شده است: لقد كان لكم فيهم أسوه حسنه لمن كان يرجوا الله واليوم الآخر... (البته براي شما مومنان هر كه به خدا و ثواب عالم آخرت اميدوار است اقتدا به ابراهيم و يارانش نيكوست.)
در آيه ي 21 از سوره ي احزاب نيز چنين مي فرمايد:
لقد كان في رسول الله أسوه حسنه لمن كان يرجوا الله واليوم الآخر و ذكر الله كثيرا. (البته شما را در اقتداي به رسول خدا چه در صبر و مقاومت با دشمن و چه ديگر اوصاف و افعال نيكو، خير و سعادت بسيار نزد خداست براي آن كس كه به ثواب خدا و روز قيامت اميدوار باشد و ياد خدا بسيار كند.) علي(علیه السلام) در وصف اسوه ي تمام جهانيان يعني حضرت رسول اكرم(ص) چنين فرموده اند: از پيامبر پاك و پاكيزه ات صلي ا... عليه و اله پيروي كن! زيرا راه و روش او سرمشقي است براي آن كسي كه بخواهد تأسي بجويد و انتسابي است ـ عالي ـ براي كسي كه بخواهد منتسب گردد و محبوبترين بندگان نزد خداوند كسي است كه از پيامبرش سرمشق گيرد و قدم به جاي قدم او گذارد...
حافظ در باب ضرورت الگو داشتن مي گويد:
طي اين مرحله بي همرهي خضر مكن
ظلمات است بترس از خطر گمراهي

 

ادامه نوشته

اعتقاداتمان را چند می فروشیم؟

 

در یکی از مراکز اسلامی لندن یک مبلغ اسلامی بود  که عمرش را صرف تبلیغات اسلامی کرده بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد . راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 سنت اضافه تر می دهد .
می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه
 نهایتا بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...
گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟
گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم 
وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم
 فردا برای مسلمان شدن خدمت خواهم رسید
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد .

من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم

مسلمانان مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید              که کفر از شرم یار من مسلمان وار می آید.

 

روزی که اینشتین رمق فکر کردن نداشت…

 

اینشتین در نوجوانی، علاقه چندانی به تحصیل نداشت. پدرش از خواندن گزارش هایی که آموزگاران درباره پسرش می فرستادند، رنج می برد. گزارش ها حاکی از آن بودند که آلبرت شاگردی کند ذهن، غیرمعاشرتی و گوشه گیر است. در مدرسه او را «بابای کند ذهنی» لقب داده بودند. در حالی که بعدها به خاطر تحقیقاتش جایزه نوبل گرفت!
شاید شما نیز این جملات را خوانده یا شنیده باشید و شاید این پرسش نیز ذهن شما را به خود مشغول کرده باشد که چگونه ممکن است شاگردی که از تحصیل و مدرسه فراری بوده است، برنده جایزه نوبل و به عقیده برخی از دانشمندان، بزرگ ترین دانشمندی شود که تاکنون چشم به جهان گشوده است؟
با مطالعه دقیق تر زندگی این شاگرد دیروز، پاسخ مناسبی برای این پرسش پیدا خواهیم کرد.
آلبرت بچه آرامی بود و والدینش فکر می کردند که کند ذهن است.
او خیلی دیر زبان باز کرد، اما وقتی به حرف آمد، مثل بچه های دیگر «من من» نمی کرد و کلمه ها را در ذهنش می ساخت. وقتی به سن چهارسالگی پاگذاشت، با بیلچه سر خواهر کوچکش را شکست و با این کار ثابت کرد که اگر بخواهد، می تواند بچه ناآرامی باشد!
پدر و مادر آلبرت به بچه های کوچک خود استقلال می دادند. آنان آلبرت چهارساله را تشویق می کردند که راهش را در خیابان های حومه مونیخ پیدا کند. در پنج سالگی او را به مدرسه کاتولیک ها فرستادند. آن مدرسه با شیوه ای قدیمی اداره می شد. آموزش از طریق تکرار بود. همه چیز با نظمی خشک تحمیل می شد و هیچ اشتباهی بی تنبیه نمی ماند و آلبرت از هر چیزی که حالت زور و اجبار و جنبه اطاعت مطلق داشته باشد، متنفر بود.

 

ادامه نوشته

درسهایی برای کارو زندگی

 

آدم سازي
Ø از هيچ كس قطع اميد نكنيد .
Ø هرروز آبستن معجزه است .
Ø به جاي اين كه وقتتان را صرف آموختن كلك هاي تجارت كنيد ، خود تجارت را بيا موزيد .
Ø كساني را كه دوست داريد با هداياي كوچك غيرمنتظره غافل گير كنيد .
Ø اشتباهات خود را به گردن ديگران نياندازيد . مسئوليت تمام اعمال زندگي تان را به گردن بگيريد .

Ø قهرمان زندگي كسي باشيد .
Ø درسلام كردن پيش دستي كنيد .
Ø گوش به زنگ مشكلات با شيد ، زير ماسك مشكلات بزرگ ،فرصت هاي بزرگ پنهان است.
Ø خوشي رابه تأخير نيندازيد.
Ø هميشه دانش آموز يك كلاسي باشيد .

Ø دست كم سالي يك بار طلوع خورشيد را تماشا كنيد.
Ø به دنبال فرصت هايي باشيد تا احساس مهم بودن را در ديگران تقويت كنيد.
Ø پذيراي افكار نو باشيد.
Ø از گفت (نمي دانم(اصلاَ نترسيد.
Ø از گفتن(من اشتباه كردم)نترسيد.
Ø از(تقاضاي كمك)نترسيد.
Ø از گفتن(ببخشيد)نترسيد.
Ø خوب گوش بدهيد، زيرا فرصت ها گاهي به آرامي در مي زنند.
Ø ليست 25 چيز را كه دوست داريد قبل از مرگ تجربه كنيد، تهيه كنيد. آن را در جيبتان بگذاريد و مرتب آن را مرور كنيد.
Ø با هر شخصي كه برخورد مي كنيد چيزي مي داند كه شما نمي دانيد، آن را فرا بگيريد.
Ø كتابي را به ديگران قرض دهيد كه ديدن مجدد آن برايتان مهم نيست.
Ø به هنگام حضور در يك جلسه،صندلي جلو تر را انتخاب كنيد.
Ø اولويت هاي زندگي تان را تعيين كنيد. هيچ كس در بستر مرگ نگفته است كاش وقت بيشتري را در اداره صرف كرده بودم.

Ø در جمع و در حضور ديگران تشويق كنيد.
Ø پنهاني و خصوصي تنبيه كنيد.
Ø هرگز به كسي نگوييد كه(خسته و افسرده به نظر مي آيد).

 

ادامه نوشته

حكاياتى از عارفان و بزرگان

 

ربيع بن خيثم را گفتند: هيچ نديديم كه كسى را غيبت كنى . گفت : (از خويش خوشنود نيستم ، تا به نكوهش ديگران بپردازم . سپس خواند:
بر خويشتن مى گريم ، بر ديگرى نمى گريم . آنچنان به خويش مشغولم ، كه به ديگران نمى پردازم .

مردى گفت : سخت ترين چيزها آنست كه انسان به چيزى دست يابد، كه نمى خواهد. حكيمى سخن او شنيد و گفت : سخت تر از آن ، آنست كه به آن چه مى خواهد، دست نيابد.

 

ادامه نوشته

اطمینان از موفقیت کارمندان


اهداف کارمندان را به اهداف بزرگ‌تر سازمان پیوند دهید
برای آنکه اهداف در جهت ایجاد انگیزه برای کارمندان، معنی‌دار و موثر باشند باید با اهداف بزرگ‌تر سازمانی گره خورده باشند. کارمندانی که به نقش خود در موفقیت شرکت آگاه نیستند، بیشتر احتمال دارد که منزوی یا بی‌تفاوت شوند. طبق گفته هیل «معمولا رسیدن به هدف مستلزم ایجاد توازنی بین موارد ناهمخوان است، اگر به کارمندان یک تصویر کلی ارائه دهید می‌توانند خود در هنگام مواجهه با مشکل این توازن را برقرار کنند.» مهم این نیست که کارمندان در چه سطحی هستند، مهم این است که بتوانند بگویند تلاش آنها چطور می‌تواند با استراتژی سازمان همسو گردد.

اطمینان حاصل کنید که اهداف قابل دستیابی اما چالش انگیز است
از آنجا که کارمندان مسوول رسیدن به اهدافشان هستند، باید در تعیین آن اهداف نیز نقش داشته باشند. از کارمندتان بخواهید تا اهدافی را که مستقیما با مقاصد و اهداف شرکت مرتبط است فهرست نماید. وقتی وی اهداف اولیه را پیشنهاد کرد، این مساله را با او در میان بگذارید که آیا آرمان‌ها و اهداف مورد نظر او به اندازه کافی واقع گرایانه و چالش‌انگیز هست؟ طبق نظر سریکانت ام داتار، استاد حسابداری دانشگاه‌هاروارد «اهداف را آنقدر صریح و روشن توصیف کنید گویی که فرآیند مذاکره بین مدیر و کارمند در جریان است»‌. البته باید مراقب هم باشید؛ این احتمال نیز وجود دارد که در صورت اصرار شما بر اهدافی که رسیدن به آن بیش از اندازه چالش انگیز و مشکل است، خشم اعضای تیم برانگیخته شود. در عین حال، مسلما خواسته شما تعیین اهداف خیلی کوچک هم نیست. اگر شما بیش از حد محتاط هستید، احتمال از دست دادن فرصت‌ها و ماندن در حد متوسط وجود دارد. داتار می‌افزاید: «بسط اهداف اگر خوب انجام شود، انرژی و حرکت زیادی در سازمان ایجاد می‌کند، اما اگر به خوبی صورت نگیرد، مدیران به هدف خود جهت ایجاد انگیزه در کارمندان دست نمی‌یابند و نمی‌توانند آنطور که می‌خواستند به کارمندان کمک کنند تا کارآیی بهتری از خود نشان دهند.» – حتی از آن بدتر، اهدافی که به طور ضعیف تعیین شده باشند، می‌توانند برای روحیه و کارآیی کارکنان مخرب باشند و نهایتا عملکرد سازمان را پایین بیاورند.

ادامه نوشته

استعفای مردشماره یک کمپانی اپل

 

همواره گفته ام اگر روز فرا برسد که نتوانم به وظایف و انتظاراتی که از من به عنوان مدیرعامل اپل می رود عمل کنم، خودم اولین کسی خواهم بود که این موضوع را به شما اطلاع خواهم داد. متاسفانه این روز فرا رسیده است."

ادامه نوشته

مکتب عمل گرایی یا پراگماتیسم

 

پرا گماتیسم فلسفه ای است که اول بار در آمریکا پدید آمد و در تفکر و حیات عقلی این سرزمین تاثیر زیادی بر جای گذاشت. این فلسفه در اواخ قرن نوزدهم با متفکرانی نظیر ویلیام جیمز و جان دیویی به ظهور رسید. به نظر این متفکران، پراگماتیسم انقلابی است علیه ایده آلیسم وکاوشهای عقلی محض که هیچ فایده ای برای انسان ندارد. در حالی که این فلسفه، روشی است درحل مسائل عقلی که می تواند در سیر ترقی انسان بسیار سودمند باشد.

پراگماتیسم چیست؟
واژه پراگماتیسم مشتق ازلفظ یونانی (پراگما) و به معنی عمل است
این واژه اول بار توسط چالرز ساندرزپیرس ، منطقی دانآمریکائی به کار برده شد.
مقصود او از به کاربردن این واژه، روشی برای حل کردن و ارزشیابی مسائل عقلی بود.
اما به تدریج معنای پراگماتیسم تغییر کرد.

اکنون، پراگماتیسم به نظریه ای مبدل شده که می گوید:
حقیقت، چیزی است که از دیدگاه انسان، خوب باشد. به سخن دیگر، پراگماتیسم یعنی اینکه درباره هر نظریه یا آموزه ای باید بر پایه نتایجی که از آن به دست می آید، داوری کرد. به نظر پراگماتیست ها، اگر عقیده ای به نتیجه خوب و کار آمد برای انسان بیانجامد، باید آنرا حقیقی قلمداد کرد. حقیقت چیزی نیست که مستقل ومجرد از انسان وجود داشته باشد.

 

ادامه نوشته

حکایت : پر رو بازی

 
يه کلاغ و يه خرس سوار هواپيما بودن کلاغه سفارش چايي ميده چايي رو که ميارن يه کميشو ميخوره باقيشو مي پاشه به مهموندار
مهموندار ميگه چرا اين کارو کردي؟
کلاغه ميگه دلم خواست پررو بازيه ديگه پررو بازي! چند دقيقه ميگذره باز کلاغه سفارش نوشيدني ميده باز يه کميشو ميخوره باقيشو ميپاشه به مهموندار
مهموندار ميگه : چرا اين کارو کردي؟
کلاغه ميگه دلم خواست پررو بازيه ديگه پررو بازي !
بعد از چند دقيقه کلاغه چرتش ميگيره
خرسه که اينو ميبينه به سرش ميزنه که اونم يه خورده تفريح کنه ...
مهموندارو صدا ميکنه ميگه يه قهوه براش بيارن قهوه رو که ميارن
يه کميشو ميخوره باقيشو ميپاشه به مهموندار مهموندار ميگه چرا اين کارو کردي؟
خرسه ميگه دلم خواست پررو بازيه ديگه پررو بازي
اينو که ميگه يهو همه مهموندارا ميريزن سرش و کشون کشون تا دم در هواپيما ميبرن که
بندازنش بيرون خرسه که اينو ميبينه شروع به داد و فرياد ميکنه
کلاغه که بيدار شده بوده بهش ميگه: آخه خرس گنده تو که بال نداري مگه
مجبوري پررو بازي دربياري!!!!!!!!
 

نکته مدیریتی : قبل از تقلید از دیگران منابع خود را به دقت  ارزیابی کنید


 

تبعات استراتژی بد

 

ریچارد راملت، استاد مدیریت دانشگاه UCLA معتقد است استراتژی‌های بد بسیار فراوان است. مدیران ارشدی که بتوانند آنها را تشخیص دهند، می‌توانند شانس بیشتری برای‌ایجاد استراتژی‌های درست و مناسب داشته باشند.
لرد هوراتیو نلسون، فرمانده ناوگان دریایی بریتانیا در جنگ با ناوگان فرانسه و اسپانیا (تحت فرماندهی ناپلئون) بود. در‌این جنگ ناپلئون می‌خواست پس از شکست ناوگان بریتانیا در تنگه جبل الطارق به اهداف آن کشور نزدیک شود. مشکل لرد نلسون کم تعداد بودن ناوگانش نسبت به ناوگان دشمن بود. تا قبل از‌این جنگ در سال 1805، تاکتیک جنگ دریایی‌این بود که هر یک از دو ارتش در یک خط در روبه‌روی دیگری قرار می‌گرفت و به سمت ارتش روبه‌رو شلیک می‌کرد. در ‌این حالت، معمولا ناوگان برنده، ناوگانی بود که کشتی‌های بیشتری در اختیار داشت که بر‌این اساس ناوگان بریتانیا می‌بایست بازنده‌این نزاع می‌شد.
لرد نلسون تاکتیک (استراتژی) دیگری در‌این جنگ برگزید تا بتواند تعداد کمتر ناوگانش را جبران کند. او به جای استقرار کل ناوگان در یک ردیف، آنها را به دوستون عمودی تقسیم کرد. در‌این حالت کشتی‌های کمتری در تیررس ناوگان مقابل قرار می‌گرفتند هرچند که دو کشتی پیش رو در خطر بیشتری قرار داشتند. لرد نلسون با آگاهی از مهارت کمتر توپچی‌های ناوگان فرانسه و اسپانیا نسبت به مهارت بالای توپچی‌های بریتانیا به‌این نتیجه رسید که توپچی‌هایش می‌توانند با ‌این استراتژی با تلفات کمتر، کشتی‌های بیشتری از دشمن را زیر آتش بگیرند. تصمیم او درست بود؛ ناوگان اسپانیا و فرانسه 22 کشتی از 28 کشتی خود را از دست داد و بریتانیا تنها یک کشتی‌اش را.
در‌این مقاله بر آنم تا ویژگی‌های استراتژی بد را ترسیم نمایم و دلایل رایج بودن آن را شرح دهم. توجه داشته باشید که گسترش و توسعه تدریجی استراتژی بد می‌تواند همه ما را نیز تحت تاثیر قرار دهد. دولت‌ها زیر بار هدف‌ها و شعارها چنان سنگین شده‌اند که روز به روز توانشان در حل مشکلات کاهش می‌یابد.

 

ادامه نوشته

بالاخره كار تيمي بلديم يا نه؟

 

اميدوارم كه به جاي خشم از خود براي خود متاسف باشيد كه چرا در سازمان هاي ما به اين راحتي با مفاهيم شوخي مي شود و به جاي مراجعه به تعريف، دل به ديكشنري سپرده ايم! اي مديران اجرا دوست، دست كم به ويكي پديا نيم نگاهي داشته باشيدو فكر نكنيد كه چون ايراني هستيد و ضريب هوشي بالا داريد، همه چيز را هم بلديد، اگر اين گونه مي انديشيد به جاي ضريب هوشي، ضربي هوشي داريد! (راستي مي دانيد ضربي يعني چه؟)
با كسب اجازه از محضر استاد عزيز، جناب آقاي دكتر رضائيان، سري به كتاب تيم سازي در قرن بيست و يكم مي اندازيم تا باهم مروري بر برخي تعاريف و اطلاعات تيم و كار تيمي داشته باشيم تا بفهميم كه آيا كاركنان ايراني كار تيمي بلد نيستند و يا مديران تجاري ايراني از آن سر در نمي آورند. يكي از بهترين مقايسات در اين كتاب جدولي است كه به مقايسه تيم خودگردان و گروه كاري سنتي مي پردازد. در همين جا يادآوري اين نكته ضروري است كه به نظر مي رسد، تيم خودگردان بهترين ساختار براي بسياري از گروه ههاي بازاريابي و بازارگراست.

 

ادامه نوشته

تعریف بهره وری


 بهروه وری یعنی :  افزایش رحمت همراه با کاهش زحمت "بابهره گیری حداکثر از هر نعمت "
دکترحسین علایی

 " حاشیه من"

 

پرواز تا بي‌نهايت ؛ مروری بر زندگی نامه و خاطرات شهيد عباس بابايي

 

عيدي سربازان
پنج يا شش روز به عيد سال 1361 مانده بود . ساعت ده شب شهيد بابايي به منزل ما آمد و مقداري طلا كه شامل يك سينه ريز و تعدادي دستبند بود به من داد و گفت :« فردا به پول نياز دارم ، اينها را بفروش»
گفتم :« اگر پول نياز داريد ، بگوييد تا از جايي تهيه كنم »
او در پاسخ گفت :« تو نگران اين موضوع نباش . من قبلاً اينها را خريده‌ام و فعلاً نيازي به آنها نيست . در ضمن با خانواده‌ام هم صحبت كرده‌ام .»
من فرداي آن روز به اصفهان رفتم . آنها را فروختم و برگشتم . بعدازظهر با ايشان تماس گرفتم و گفتم كه كار انجام شد . او گفت كه شب مي‌آيد و پول‌ها را مي‌گيرد . شهيد بابايي شب به منزل ما آمد و از من خواست تا برويم بيرون و كمي قدم بزنيم . من پول‌ها را با خود برداشتم و رفتيم بيرون . كمي كه از منزل دور شديم گفت : « وضع مناسب نيست قيمت اجناس بالا رفت و حقوق كارمندان و كارگران پايين است و درآمدشان با خرجشان نمي‌خواند و.....
او حدود نيم ساعت صحبت كرد . آنگاه رو به من كرد و گفت :« شما كارمندها عيالوار هستيد . خرجتان زياد است ومن نمي‌دانم بايد چه كار كنم » بعد از من پرسيد :« اين بسته اسكناس ها چقدري است ؟» گفتم: صد توماني و پنجاه توماني . پول‌ها را از من گرفت و بدون اينكه بشمارد ، بسته پول‌ها را باز كرد و از ميان آنها يك بسته اسكناس پنجاه توماني درآورد و به من داد و گفت :«اين هم براي شما و خانواده‌ات . برو شب عيدي چيزي برايشان بخر.»
ابتدا قبول نكردم . بعد چون ديدم ناراحت شد ، پول را گرفتم و پس از خداحافظي ، خوشحال به خانه برگشتم .
بعدها از يكي از دوستان شنيدم كه همان شب پول‌ها را بين سربازان متأهل ، كه قرار بود فردا براي مرخصي عيد نزد زن و فرزندانشان بروند تقسيم كرده است .(3

 

ادامه نوشته

نقادانه بیندیشید

 

تعریف تفکر نقادانه
این نوع تفکر، نوعی فرایند شناختی فعال، هدفمند و سازمان یافته است که شخص با استفاده از آن به بررسی افکار و عقاید خود و دیگران می پردازد و با ارزیابی ئ تفسیر ماهرانه خود، به درک و فهم روشن تر و بهتری دست می یابد.
در واقع این مهارت از فرد می‌خواهد که در مورد ابعاد زندگی خود و دیگران به صورت نقادانه فکر کند، و حتی در مورد تفکر خود بر اساس آنچه در تفکر نقاد به آن رسیده، عمل کند. آنچه در مورد مهارت تفکر نقاد می‌توان گفت آن است که نقاد بودن به اندازه تفکر ارزشمند است.لازمه تفکر نقادانه آن است که فرد به جستجو، تجزیه و تحلیل و ارزیابی اطلاعات بپردازد و در پی شواهد، دلایل و مدارک عینی و واقعی باشد و دیدگاه خود را بر اساس شواهد و مدارک عینی تغییر دهد. موقعیت و شرایط را به صورت مجموعه‌ای کلی در نظر بگیرد و بتواند واقعیت‌ها را از افکار، حدسیات، مفروضات و عقاید جدا کند. برخلاف آنچه که ممکن است به نظر آید، توجه و یادگیری مهارت تفکر نقادانه فقط یک بحث نظری نیست و کاملاً با زندگی روزمره ارتباط دارد. نکته مهمتر آنکه ضعف در این مهارت می‌تواند افراد را به بیماری‌های مختلف جسمانی، روانی و آسیب‌های روانی اجتماعی دچار کند.

ضرورت و اهمیت مهارت تفکر نقاد

 

ادامه نوشته

مدیران موفق در چه دانشگاهی درس خواندند

 

رهبران بزرگترین شرکتهای تجاری و تکنولوژیکی جهان در چه دانشگاهی درس خوانده‌اند؟ شاید بهتر باشد بچه ها از این موضوع چیزی ندانند اما واقعیت این است که برخی از برترین مدیران نه تنها از هیچ مرکزی فارغ التحصیل نشده‌اند بلکه برای ثبت نام در دانشگاه نیز به خود زحمت نداده‌اند.

به گزارش خبرگزاری مهر، این افراد از مشهورترین مدیران صنایع مختلف در جهان هستند، از صنایع رایانه ای گرفته تا خطوط حمل و نقل دریایی، 10 مدیر عامل بسیار مشهور در جهان تجارت و تکنولوژی وجود دارند که هیچ مدرک دانشگاهی ندارند و این نظریه را که برای موفقیت در کار باید مدرک تحصیلی داشت را با قاطعیت رد می کنند:
آلفرد تابمن: این فرد به عنوان بنیانگذار و مدیر اجرایی سابق مرکز “تابمن” حرفه خود را از سن 11 سالگی و به عنوان یک خرده فروش آغاز کرد و در دوران دبیرستان نیز به کار خود ادامه داد. پس از دبیرستان وی در دانشگاه میشیگان ثبت نام کرد و کمتر از یک سال در این دانشگاه به تحصیل پرداخت، اما برای حضور در جنگ جهانی دوم دانشگاه را ترک کرد.
پس از بازگشت از خدمت در ارتش، دوباره به دانشگاه بازگشت اما کمی بعد خود را به دانشگاه شبانه ای منتقل کرد، اما تحصیل در این دانشگاه را نیز در نیمه رها کرد و وارد تجارت املاک و مستقلات شد. وی طی 50 سال به گسترش و توسعه شرکت خود پرداخت، شرکتی که امروز به ریاست پسرش “رابرت تابمن” ارزش سهامی برابر 3.3 میلیارد دلار دارد.

 

ادامه نوشته

دانایی

 

آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب كهر خويش در گنبد دوار براند

آنکس که بداند و نداند که بداند
بيدار کنيدش که در خواب نماند

آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خويش به مقصد برساند

آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند

 

ادامه نوشته

باز کردن قفل معادله‌ی موفقیت‌تان

 

وقتی جیم وولفنزون یک دانشجوی سال دوم در دانشگاه سیدنی بود، یک روز دوستی به نام روپرت بلیگ ـ کاپیتان تیم شمشیربازی دانشگاه ـ از او پرسید که آیا می‌تواند فردای آن روز در مسابقات شمشیربازی دانشگاه‌های کشور در ملبورن مسابقه بدهد؟
جیم گفت: “تو دیوونه شدی. من تا حالا اصلا شمشیر رو لمس هم نکردم!”
اما روپرت دیوانه نبود؛ تنها ناراحت بود. یکی از اعضای تیم او بیمار شده بود و روپرت باید فردی را جایگزین او می‌کرد تا بتواند در آن مسابقات شرکت کند.

یک مسئله‌ی مهم‌تر هم وجود داشت. جیم پول سفر به ملبورن و هیچ شانسی برای موفقیت نداشت.
اما او گفت: “خیلی خوب؛ باشه. یک کاری‌اش می‌کنیم.”، پول سفر را از پدر و مادرش قرض گرفت و هر چیزی را که می‌توانست از هم‌تیمی‌های جدیدش در یک جلسه‌ی تمرین در ملبورن یاد گرفت.
چه داستان عجیبی می‌شد اگر جیم یک استعداد کشف‌نشده بود که همه‌ی رقبای‌اش را می‌برد. اما واقعیت این‌طوری نبود. جیم همه‌ی مسابقه‌ها را بدون کسب حتا یک امتیاز باخت!
چه داستان عجیبی می‌شد اگر جیم یک استعداد کشف‌نشده بود که همه‌ی رقبای‌اش را می‌برد. اما واقعیت این‌طوری نبود. جیم همه‌ی مسابقه‌ها را بدون کسب حتا یک امتیاز باخت!

ادامه نوشته

مراحل انجام یک فروش موفق  

 

فروش به زبان ساده، مبادله اطلاعات بین فروشنده و خریدار است. یک فروشنده خلاق و ماهر کسی است که به بهترین نحو بتواند اطلاعات مربوط به نیاز مشتری را کسب کرده و سپس اطلاعات مربوط به محصول خود را در اختیار وی قرار دهد.به بیان دیگر فروشنده نخست نیازهای خریدار را شناسایی و تجزیه و تحلیل می‌کند، سپس خصوصیات و مزایای استفاده از محصول را به خریدار اعلام کرده، به سوال‌ها و انتقادهای وی پاسخ می‌‌دهد و در نهایت قرارداد فروش را منعقد می‌کند.

براین اساس یک فروش موفق دارای پنج مرحله به شرح زیر است :
1- مرحله شروع فروش
در این مرحله فروشنده سعی دارد توجه خریدار را جلب کند. به طور معمول روش‌هایی که برای شروع فروش به کار گرفته می‌شوند، شامل چهار دسته‌اند:
‌روش تشخیص:در این روش باید مشخصات شخص مشتری مانند نام مشتری را بدانید و از آن مشخصات برای شروع مذاکرات استفاده کنید. این روش، احساس تشخص و معروفیت را در مشتری تقویت می‌کند و از این‌که به او توجه ویژه‌ای دارید احساس رضایت می‌کند. ضمن این‌که این روش باعث ایجاد فضای دوستانه نیز می‌شود .
روش مستقیم: در این روش بدون هیچ مقدمه‌ای فروشنده به اصل مطلب می‌پردازد و معمولا مستقیما پیشنهاد فروش کالا یا خدمت را به خریدار می‌دهد. نکته مهمی که در این نوع فروش وجود دارد این است که اگر خریدار درخواست فروشنده را رد کند، فروش از دست می‌رود .

ادامه نوشته

یک سخنرانی خوب

 

اگر همين الان از شما بخواهند در مورد موضوعي که اطلاعاتي هم درباره ي آن داريد براي جمعي (مثلاً 100 نفره) صحبت کنيد، چه احساسي خواهيد داشت؟! احساستان هرچه باشد، بعد از خواندن اين مقاله، آرامش و اعتماد به نفس تان به نحو قابل ملاحظه اي افزايش خواهد يافت؛ و با انجام تمرين هاي ذکر شده و مداومت بر آنها، روز به روز توانايي شما در سخن گفتن براي جمع بيشتر خواهد شد.
نحوه ي برقراري ارتباط از جامعه اي به جامعه ي ديگر و از فرهنگي به فرهنگ ديگر متفاوت است. اما چيزي که در فرهنگ ها و جوامع مختلف مشترک است، اين است که انسان ها از طريق کار و فعاليتي که مي کنند، باور و نگاهي که به دنيا دارند، اين که چه مي گويند و چگونگي نحوه ي بيان عقايد و باورها، با ديگر انسان ها و جهان هستي رابطه برقرار مي کنند.
در دوران کودکي چون انسان هنوز پاي بند به قيود و الگوهاي رفتاري که از طريق جامعه و خانواده به او تحميل مي شود نشده است، کاملاً طبيعي و بر اساس غرايز خود زندگي و رفتار مي کند. به همين خاطر است که کودک به راحتي با رفتار و گفتاري کاملاً طبيعي، با ديگران رابطه برقرار مي کند.شايد يک کودک به راحتي در جمعي براي اطرافيان با لحن کودکانه اش شيرين زباني کند و نظر و عقيده خود را با ديگران در ميان بگذارد؛ اما همين کودک هر چه بزرگ تر مي شود و در قالبي قرار مي گيرد که جامعه و خانواده سازنندگان آنند، فرد از بُعد طبيعي خود فاصله مي گيرد.
اگر چه رعايت بايد و نبايدها و الگوهاي رفتاري جامعه براي زندگي در آن جامعه لازم و ضروري است، اما اگر فرد از چگونگي و نحوه ي بکارگيري آنها آگاهي نداشته باشد، احساس خواهد کرد که وجود بايد و نبايدها فقط موجب محدوديت خواهند شد؛ وجود احساس محدوديت موجب بروز ترس در فرد مي شود و در نتيجه نمي تواند به راحتي با ديگران رابطه ي مؤثر برقرار کند. به بيان ديگر، فرد در ارتباط با ديگران احساسات و عواطف خود را به راحتي بيان نمي کند و يا به نوعي آنها را سرکوب مي کند. در نتيجه، فرد هميشه سعي مي کند حالتي رسمي و اتو کشيده به خود بگيرد و در پي اين باشد که "لفظ قلم" و کتابي صحبت کند و فکر مي کند اين گونه ديگران او را خواهند پذيرفت.

شايد به همين خاطر است که انسان هر چقدر بزرگ تر مي شود برايش مشکل تر است که در جمع و حضور ديگران عقايد و نظرات خود را بيان کند و به عبارتي نمي تواند در جمع صحبت کند

 

ادامه نوشته

مستندسازی پروژه، دوای دردِ آلزایمر سازمانی

 

ولی عارضه‌ای وجود دارد که سبب می‌شود تا به طور مطلوب، سازمان قادر به محافظت از حافظه سازمانی خود نباشد. این عارضه که اکثر سازمان‌ها را به خود مبتلا می‌سازد با کمرنگ شدن حافظه سازمانی و فراموشی اطلاعات ارزشمند، سبب می‌شود تا سازمان دیگر قادر به بهره‌گیری از دانشی که قبلاً اکتساب کرده است نباشد. در چنین شرایطی سازمان دچار بیماری فراموشی (آلزایمر) شده و تجربیات و بالطبع قابلیت‌هایی را که قبلاً داشته است، از دست می‌دهد. این عارضه تحت تاثیر عواملی چون گذر زمان، پراکندگی اطلاعات، ترک افراد کلیدی و ... به وجود می‌آید. برای غلبه به این عارضه سازمانی، مستندسازی وقایع و تجربیات سازمان امری ضروری محسوب می‌گردد. در سازمان هر چه کمتر به موضوع مستندسازی پرداخته شود، امکان بروزخطاهای تکراری و دوباره‌کاری‌ها بیشتر خواهد بود.

علاوه بر موارد مذکور پرداختن به مبحث مستندسازی، با رویکرد دانشی نیز اهمیت دارد. دانش سازمان چه به صورت آشکار و چه به صورت پنهان، جزء مهمترین ارکان سرمایه‌های فکری به حساب می‌آید. از این رو ضرورت دارد تا اقداماتی در راستای حفظ و بکارگیری این منابع ارزشمند صورت پذیرد. مستندسازی یکی از اصلی‌ترین این اقدامات می‌باشد. مستندسازی به عنوان زیرساختی برای پیاده‌سازی مدیریت دانش در سازمان محسوب می‌گردد. بخش مهمی از مدیریت دانش، آشکارسازی دانش پنهان افراد سازمان و همچنین یکپارچه‌سازی و سازماندهی دانش آشکار سازمان تشکیل می‌دهد که با مستندسازی پروژه‌ها تا حد زیادی می‌توان به این اهداف دست یافت.

 

ادامه نوشته

ده فرمان


1- دعا عبارت از "لاستیک زاپاس" نیست که هر زمان دچار دردسر شدیم از آن استفاده کنیم. بلکه مانند فرمان اتومبیل است که ما را در طول راه در مسیر درست قرار می‌دهد.
2- آیا هرگز اندیشیده‌اید که چرا شیشۀ جلو اینقدر بزرگ و آینه جهت نگاه کردن به پشت سر از شیشۀ عقب اینقدر کوچک است؟ چون آینده به مراتب مهم‌تر از گذشته است. جلو را بنگرید و پیش بروید.
3- دوستی مانند کتاب است. در چند ثانیه می‌توان آن را سوزاند و نابود کرد امّا نوشتنش عمری طول می‌کشد.
4- همه چیز در زندگی موقّت است. اگر کارها درست شود، خشنود باشید، آنقدرها به درازا نخواهد کشید و اگر هم بر وفق مراد نباشد، نگران نباشید؛ این نیز آنقدرها به درازا نخواهد کشید.
5- دوستان قدیم مانند طلایند. دوستان جدید مانند الماسند. الماس را به دست آورید، امّا طلا را فراموش نکنید. زیرا برای حفظ الماس، حتماً باید انگشتر طلایی داشته باشید تا بر آن سوارش کنید.
6- غالباً وقتی امیدمان را از دست می‌دهیم، و بر این باوریم که به نقطۀ پایان رسیده‌ایم، خداوند از بالای سرمان لبخندی زده می‌گوید، "آسوده باش، عزیزم. این تنها چرخشی در زندگی است و نه پایان آن."

 

ادامه نوشته

بازاريابي در عصرديجيتال


چرا واكنش بازاريابي به تغييرات بازارها كند بوده است؟
بازارها هميشه سريعتر از بازاريابي تغيير مي‌كنند. شركت‌ها شيوه‌هايي قديمي دارند و منابع مالي بازاريابي را به شكلي مناسب و ثابت تخصيص داده‌اند. هر يك از بخش‌هاي تبليغ، فروش، ترفيع و نيروي فروش، صرف‌نظر از اينكه آيا آن بخش بهره‌وري داشته يا نه، همان بودجه‌هاي قبلي يا سهم بزرگي از بودجه را طلب مي‌كند و اغلب برايش مهم نيست كه آيا تبليغات اثربخشي خود را از دست داده يا نه. به همين دليل شيوه بازاريابي بي‌ارتباط با بازار جديد است.
رويكرد كلي نسبت به بازاريابي چيست؟
اغلب اوقات بازاريابي واحدي در نظر گرفته مي‌شود كه عهده‌دار روابط بازاريابي و ترفيع است. در اقدامات بازاريابي مي‌گوييم بازاريابي اگر درست درك شود، نقشي استراتژيك دارد و بايد سكاندار استراتژي شركت باشد. پيتر دراكر اين نكته را در سوالات معروفش از شركت‌ها مورد توجه قرار مي‌دهد و مي‌پرسد:« به چه كاري مشغول هستيد؟ مشتريان شما چه كساني هستند؟ مشتريان چه چيزي را ارزش مي‌دانند؟ وي همچنين مي‌گويد بازاريابي و نوآوري مهم‌ترين كارهاي شركت است.» رويكرد كلي ما اين نگاه را وسعت بخشيده و بازاريابي را معمار زنجيره تامين، زنجيره تقاضاي شركت و شبكه ارتباط و همكاري آن مي‌داند.

ادامه نوشته

چگونه از عقاید احمقانه بپرهیزیم؟

 

برای پرهیز از انواع عقاید احمقانه ای که نوع بشر مستعد آن است، نیازی به نبوغ فوق بشری نیست. چند قاعده ساده شما را اگر نه از همه خطاها، دست کم از خطاهای ابلهانه باز می‌دارد.
اگر موضوع چیزی است که با مشاهده روشن میشود، مشاهده را شخصاً انجام دهید. ارسطو می‌توانست از این باور اشتباه که خانمها دندانهای کمتری از آقایان دارند با یک روش ساده پرهیز کند: از خانمش بخواهد که دهانش را باز کند تا دندانهایش را بشمارد. او این کار را نکرد چون فکر می‌کرد می‌داند. تصور کردن این که چیزی را می‌دانید در حالی که در حقیقت آن را نمی‌دانید، خطای مهلکی است که همه ی ما مستعد آن هستیم. من باور دارم که خارپشتها سوسکهای سیاه را می‌خورند، چون به من این طور گفته اند؛ اما اگر قرار باشد کتابی درباره‌ی عادات خارپشتها بنویسم، تا زمانی که نبینم یک خارپشت از این غذای اشتهاکورکن لذت می‌برد، مرتکب چنین اظهار نظری نمی‌شوم. در هرحال، ارسطو کمتر از من محتاط بود. نویسندگان باستان و قرون وسطا اطلاعات جامعی درباره تک‌شاخ‌ها و سمندرها داشتند. با وجود آن که هیچکدامشان حتا یک مورد از آنها را هم ندیده بودند، یک نفر هم احساس نکرد لازم است از ادعاهای جزمی درباره‌ی آنها دست بردارد.

اغلب موضوعات از این ساده‌تر به بوته‌ی آزمایش در می‌آیند. اگر مثل اکثر مردم شما ایمان راسخ پرشوری نسبت به برخی مسائل دارید، روشهایی وجود دارد که می‌تواند شما را از تعصب خودتان با خبر کند. اگر عقیده‌ی مخالف، شما را عصبانی می‌کند، نشانه آن است که شما ناخودآگاه می‌دانید که دلیل مناسبی برای آنچه فکر می‌کنید، ندارید. اگر کسی مدعی باشد که دو بعلاوه‌ی دو می‌شود پنج، یا این که ایسلند در خط استوا قرار دارد، شما به جای عصبانی شدن، احساس دلسوزی می‌کنید، مگر آن که اطلاعات حساب و جغرافی شما آن قدر کم باشد که این حرفها در افکار شما تزلزل ایجاد کند. اغلب بحثهای بسیار تند آنهایی هستند که طرفین درباره‌ی موضوع مورد بحث دلایل کافی ندارند. کار می‌رود، بنابراین هنگامی که پی می‌برید از تفاوت آرا عصبانی هستید، مراقب باشید؛ احتمالاً با بررسی بیشتر درخواهید یافت که برای باورتان دلایل تضمین کننده ای ندارید.

 

ادامه نوشته

نکته ها 356

 

هر احمقی می تواند چیزها را بزرگتر، پیچیده تر و خشن تر کند؛ برای حرکت در جهت عکس، به کمی نبوغ و مقدار زیادی جرات نیاز است.

دست خود را یک دقیقه روی اجاق داغ بگذارید، به نظرتان یک ساعت خواهد آمد. یک ساعت در کنار دختری زیبا بنشینید، به نظرتان یک دقیقه خواهد آمد؛ این یعنی "نسبیت".

فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد.

عاشق سفر هستم ولی از رسیدن متنفرم.

من هوش ِ خاصی ندارم، فقط شدیدا کنجکاوم.

 

ادامه نوشته