حکایت : شکار آهو ؛ داستانی درباره انگیزش
حکایت : شکار آهو ؛ داستانی درباره انگیزش
در داستانهاي قديمي كه در آن اتفاقات زندگي بشري از زبان حيوانات نقل مي گرديده ، آمده است :
سال ها پيش صيادي به منظور شكار آهو با سگ شكاري تيز چنگ خود به دشت وصحرا مي رفت . كار صياد تنها اين بود كه با يك تير آهوان را زخمي مي نمود وسگ شكاري به سرعت به دنبال آهوان مي دويد. آهو همچون برق وباد به اين سو آن وسو مي پريد تا بلكه جان خود را از دست سگ لجباز نجات دهد. اما سگ با وفا در جهت اجراي وظيفه خود از هيچ كوششي دريغ نمي نمود.تا اينكه آهوي زخمي راپس ازتعقيب وگريز فراوان به ستوه آورده وتسليم خود مي ساخت.حيوان خسته، ولي سرافرازانه به سوي صياد بازمي گشت وشكاررا دودستي تقديم او مي كرد.صياد هم بلافاصله وبدون فوت وقت يكي از رانهاي آهو را جدا وبه نشانه مزد تلاش به سگ اعطا ميكرد.اين روند ادامه داشت .صياد با توان وپيگيري سگ به خواست خود مي رسيد و از گوشت و پوست آهو استفاده هاي فراواني مي كرد.وسگ هم در اين ميان ازلطف صياد بي نصيب نبود.تا اينكه روزي آتش طمع در دل صياد روشن گرديد.او با خود فكر كرد چه ضرورتي دارد كه يك ران آهو را به اين حيوان بدهم .گوشت آهو ارزشمند مي باشد و حيف است خورده اين سگ شود.لذا تصميم گرفت قسمت هاي پست تري از آهو را خوراك سگ گرداند.روزبعد كه سگ ، شكارآهوي ديگري را تقديم صياد نمود پاداشي بسياركمتر از هميشه دريافت كرد.ولي حيوان با وفا با خود گفت خداراشكر. طلبكار كه نيستم .همين اندك هم ما راسير مي كند.سگ وفادارانه و وخوش بينانه به كار خود ادامه مي داد وشاكر روزي رسان بود.اما اين صياد بود كه با شعله ور شدن آتش طمع هر روز سهم سگ را از شكار كمتر وپست تر مي كرد.تا اينكه يك روز باخود گفت اصلاً چه ضرورتي دارد كه ازاين آهوان چيزي به اين سگ برسد.او درخدمت من است وبايد بدون هيچ چشم داشتي مرا درصيد ياري رساند.از اين رو تصميم گرفت از آهو چيزي به سگ ندهد وخوراك سگ تنها همان باشد كه روزانه در كلبه ي خود جهت رفع جوع دريافت مي كند.
فردا روز بار ديگرصياد اسب خود را زين وسگ را همراه خود راهي دشت نمود.با اين فكر كه سگ ديگر سهمي از شكار ندارد.آهوئي را نشانه گرفت وتير را به هدف زد وسگ مثل هميشه توانست صيد راتقديم صياد نمايد.ولي اين بار هيچ خبري ازپاداش نبود . حتي همان حداقل روزهاي پيشين را نيز سگ دريافت ننمود.سگ خوشبينانه با خود گفت: اين بنده ي خدا لابد دراين فقره مارا فراموش كرده است .عيبي ندارد يك روز كه هزار روز نمي شود. انشاءالله فردا جبران مي كند.امافردا وروزهاي بعد بارها وبارها دوباره وچند باره در عرصه شكار اين صحنه تكرار شد.سگ به خود آمد وفهميد كه صياد داردبه او اجحاف مي كند.لذا او هم تصميم گرفت ديگر از تمام توان خود براي شكار بهره نگيرد.دوباره عرصه شكار تكرار شد وسگ موظف گرديد به دنبال آهوي زخمي ديگري برود.اما اين بار سگ با چابكي هميشگي به دنبال آهو نمي دويد.مقداري كه به دنبال آهو دويد اورا رها كرد وآهو هم كه از سرعت زيادي برخودار است توانست جان خود را از مهلكه نجات دهد.چند روز پياپي كه اين مسئله تكرار گرديد صياد به خشم آمد وخطاب به سگ گفت : حيوان تو را چه شده است كه از گرفتن يك حيوان زخمي عاجر مانده اي؟ سگ كه تا به حال شكايتي نكرده بود،دست از دهان خود برداشت وگفت : من از گرفتن آن حيوان زخمي عاجز نيستم.بلكه انگيزه آن حيوان (آهو) زخمي از دويدن اين است كه مي خواهد جان خود را نجات دهد.من با چه انگيزه اي دنبال اوبدوم و خود را خسته كنم.
هدف از نقل داستان بالا بيان مقوله "انگيزه" است.انگيزه عاملي است كه وجود واثرات آن دررفتار براي همه جانداران به اثبات رسيده است. در داستان بالا سگ انگيزه اي براي شكارآهو ندارد ولي آهو به خاطر نجات جان خود مي تواند از دست سگ بگريزد.مسلماًبا توجه به وجود عقل در بشر، نقش انگيزه در انسان نسبت به سايرجانداران قابل توجه است.امروزه مطالعات وتحقيقات زيادي در ارتباط با انگيزه وراههاي تقويت آن در رفتارشناسي صورت مي پذيرد."انگيزه"ها(motive) در واقع «چراها» ي رفتار هستند.آنها موجب آغاز وادامه فعاليت مي شوند وجهت كلي رفتار هر فرد را مشخص مي سازند.انگيزه ها را گاهي به عنوان نيازها ، تمايلات ، سائقه ها يا محركات دروني فرد تعريف مي كنند.انگيزه هائي كه به سوي هدفها معطوف مي شوند ممكن است آگاهانه يا ناخود آگاه باشد.(رضائيان علي .مديريت ر س.تهران سازمان مطالعه و تدريس كتب علوم انساني دانشگاهها.1379،1381)
در داستانهاي قديمي كه در آن اتفاقات زندگي بشري از زبان حيوانات نقل مي گرديده ، آمده است :
سال ها پيش صيادي به منظور شكار آهو با سگ شكاري تيز چنگ خود به دشت وصحرا مي رفت . كار صياد تنها اين بود كه با يك تير آهوان را زخمي مي نمود وسگ شكاري به سرعت به دنبال آهوان مي دويد. آهو همچون برق وباد به اين سو آن وسو مي پريد تا بلكه جان خود را از دست سگ لجباز نجات دهد. اما سگ با وفا در جهت اجراي وظيفه خود از هيچ كوششي دريغ نمي نمود.تا اينكه آهوي زخمي راپس ازتعقيب وگريز فراوان به ستوه آورده وتسليم خود مي ساخت.حيوان خسته، ولي سرافرازانه به سوي صياد بازمي گشت وشكاررا دودستي تقديم او مي كرد.صياد هم بلافاصله وبدون فوت وقت يكي از رانهاي آهو را جدا وبه نشانه مزد تلاش به سگ اعطا ميكرد.اين روند ادامه داشت .صياد با توان وپيگيري سگ به خواست خود مي رسيد و از گوشت و پوست آهو استفاده هاي فراواني مي كرد.وسگ هم در اين ميان ازلطف صياد بي نصيب نبود.تا اينكه روزي آتش طمع در دل صياد روشن گرديد.او با خود فكر كرد چه ضرورتي دارد كه يك ران آهو را به اين حيوان بدهم .گوشت آهو ارزشمند مي باشد و حيف است خورده اين سگ شود.لذا تصميم گرفت قسمت هاي پست تري از آهو را خوراك سگ گرداند.روزبعد كه سگ ، شكارآهوي ديگري را تقديم صياد نمود پاداشي بسياركمتر از هميشه دريافت كرد.ولي حيوان با وفا با خود گفت خداراشكر. طلبكار كه نيستم .همين اندك هم ما راسير مي كند.سگ وفادارانه و وخوش بينانه به كار خود ادامه مي داد وشاكر روزي رسان بود.اما اين صياد بود كه با شعله ور شدن آتش طمع هر روز سهم سگ را از شكار كمتر وپست تر مي كرد.تا اينكه يك روز باخود گفت اصلاً چه ضرورتي دارد كه ازاين آهوان چيزي به اين سگ برسد.او درخدمت من است وبايد بدون هيچ چشم داشتي مرا درصيد ياري رساند.از اين رو تصميم گرفت از آهو چيزي به سگ ندهد وخوراك سگ تنها همان باشد كه روزانه در كلبه ي خود جهت رفع جوع دريافت مي كند.
فردا روز بار ديگرصياد اسب خود را زين وسگ را همراه خود راهي دشت نمود.با اين فكر كه سگ ديگر سهمي از شكار ندارد.آهوئي را نشانه گرفت وتير را به هدف زد وسگ مثل هميشه توانست صيد راتقديم صياد نمايد.ولي اين بار هيچ خبري ازپاداش نبود . حتي همان حداقل روزهاي پيشين را نيز سگ دريافت ننمود.سگ خوشبينانه با خود گفت: اين بنده ي خدا لابد دراين فقره مارا فراموش كرده است .عيبي ندارد يك روز كه هزار روز نمي شود. انشاءالله فردا جبران مي كند.امافردا وروزهاي بعد بارها وبارها دوباره وچند باره در عرصه شكار اين صحنه تكرار شد.سگ به خود آمد وفهميد كه صياد داردبه او اجحاف مي كند.لذا او هم تصميم گرفت ديگر از تمام توان خود براي شكار بهره نگيرد.دوباره عرصه شكار تكرار شد وسگ موظف گرديد به دنبال آهوي زخمي ديگري برود.اما اين بار سگ با چابكي هميشگي به دنبال آهو نمي دويد.مقداري كه به دنبال آهو دويد اورا رها كرد وآهو هم كه از سرعت زيادي برخودار است توانست جان خود را از مهلكه نجات دهد.چند روز پياپي كه اين مسئله تكرار گرديد صياد به خشم آمد وخطاب به سگ گفت : حيوان تو را چه شده است كه از گرفتن يك حيوان زخمي عاجر مانده اي؟ سگ كه تا به حال شكايتي نكرده بود،دست از دهان خود برداشت وگفت : من از گرفتن آن حيوان زخمي عاجز نيستم.بلكه انگيزه آن حيوان (آهو) زخمي از دويدن اين است كه مي خواهد جان خود را نجات دهد.من با چه انگيزه اي دنبال اوبدوم و خود را خسته كنم.
هدف از نقل داستان بالا بيان مقوله "انگيزه" است.انگيزه عاملي است كه وجود واثرات آن دررفتار براي همه جانداران به اثبات رسيده است. در داستان بالا سگ انگيزه اي براي شكارآهو ندارد ولي آهو به خاطر نجات جان خود مي تواند از دست سگ بگريزد.مسلماًبا توجه به وجود عقل در بشر، نقش انگيزه در انسان نسبت به سايرجانداران قابل توجه است.امروزه مطالعات وتحقيقات زيادي در ارتباط با انگيزه وراههاي تقويت آن در رفتارشناسي صورت مي پذيرد."انگيزه"ها(motive) در واقع «چراها» ي رفتار هستند.آنها موجب آغاز وادامه فعاليت مي شوند وجهت كلي رفتار هر فرد را مشخص مي سازند.انگيزه ها را گاهي به عنوان نيازها ، تمايلات ، سائقه ها يا محركات دروني فرد تعريف مي كنند.انگيزه هائي كه به سوي هدفها معطوف مي شوند ممكن است آگاهانه يا ناخود آگاه باشد.(رضائيان علي .مديريت ر س.تهران سازمان مطالعه و تدريس كتب علوم انساني دانشگاهها.1379،1381)
+ نوشته شده در ساعت توسط اسلامي
|