مطالعة تطبيقي سبك رهبري امام علي(ع) با سبكهاي رهبري موجود
 سيداحمد ابراهيمي

مقدمه:
رهبري چيست؟ رهبر كيست؟ او چه مي‎كند؟ و چرا؟
اينها سؤالاتي است كه در طول تاريخ، ذهن انسان را به خود مشغول كرده است. پژوهشگران و انديشمندان براي پاسخ به اين پرسشها، مطالعات وسيع و دامنه‎‎داري كرده‎اند و كوشيده‎اند رهبري را در قالب تئوريها و الگوهاي ابداعي خود، وصف و تفسير كنند. در مدت زماني كوتاه، جنگلي انبوه از تئوريها و مدلهاي رهبري پديدار شد، كه تنوع، تعدد وتعارض آنها با يكديگر، براي بسياري، گيج‎كننده و حيرت انگيز بود.
در يك تقسيم‎بندي كلي، دو پديدار دربارة رهبري، قابل تصور است؛ يكي ديدگاهي الهي وديگر، ديدگاهي غيرالهي(مادي). در يكصد سال گذشته، ديدگاه دوم از سوي همة  پژوهشگران و محققان پديدة رهبري، پذيرفته شده است؛ به طوري كه مي‎توان گفت: تمامي تئوريهاي موجود رهبري، از همين ديدگاه سرچشمه گرفته است. اما از ديدگاه اول، حتي يك تئوري هم، مطرح نشده است. براستي، علت اين امر چيست؟
بارها شنيده‎ايم كه گفته مي‎شود: در نزد مردم عادي، دشوارترين كارها «فكر كردن» است. به عقيدة ما، حتي نزد متفكران نيز سخت‎ترين كار،  فكر كردن است. پرداختن به مسئلة رهبري از ديدگاه اول، بسيار مشكلتر و پيچيده‎تر است؛ زيرا براي ارائة پاسخي قابل قبول و قانع كننده به معماي رهبري، ابتدا بايد به يك دسته پرسشهاي دشوار و اساسي پاسخ گفت. از آنجا كه پاسخ به سؤالاتي همچون: هدف از آفرينش انسان، ماهيت انسان، دلايل ارسال رسولان، وظيفه و رسالت انسان و سؤالات اساسي ديگر، بسيار پيچيده و سخت به نظر مي‎رسند، محققان و پژوهشگران، ازديدگاه اول صرف نظر كرده و به ديدگاه دوم روي آورده‎اند.
اين نكته مسلم است كه انسان، مخلوق خدا و موجودي دو بعدي (الهي و مادي) است. از طرفي، رهبري نيز موضوعي مرتبط با انسان، و چگونگي نفوذ در رفتار و افكار او است. بنابراين، براي ارائة يك تئوري جامع رهبري، بايد از هر دو ديدگاه استفاده كرد. در ديدگاه اول، بحث از اين است كه انسان چگونه موجودي است؟ براي چه هدفي آفريده شده است؟ چه نيازهايي دارد؟ و در ديدگاه دوم، فقط اهداف مادي و نيازهاي مادي، بحث و مطالعه مي‎شود.
از آنچه گفته شد، معلوم مي‎شود كه ارائة هر تئوري در زمينة رهبري، بدون توجه جدي به ديدگاه اول، منجر به يك تئوري ناتمام خواهد شد. تئوريهاي موجود در زمينة رهبري، كامل و ايده‎آل نيست. اين تحقيق برآن است كه با ارائة يك تئوري جامع كه برخاسته از دو ديدگاه الهي و غيرالهي نسبت  به مسئلة رهبري است، نقص و كمبود تئوريهاي موجود را برطرف كند.

سرگذشت رهبري
رهبري يكي از قديميترين پديده‎هاي جوامع بشري محسوب مي‎شود. اگر رهبري را نوعي هدايت و نفوذ در رفتار ديگران بدانيم، مي‎توانيم بگوييم از روزي كه خداوند بشر و عالم را آفريد، رهبري و هدايت نيز آشكار گشت. وقتي كه خداوند عالميان، جهان و انسان را آفريد، آن را به حال خود رها نكرد، بلكه زمام هدايت و رهبري را خود در دست گرفت. در اين باره خداوند از زبان حضرت موسي(ع) در قرآن مي‎فرمايد: «ربنا الذي اعطي كل شيء خلقه ثم هدي» [1] (پروردگار ما كسي است كه بعد از آن كه همه چيز را آ‏فريد، آن را هدايت كرد.)
پس رهبري، هم در عالم انساني و هم در عالم خلقت و طبيعت، قابل مشاهده مي‎باشد. از آنجا كه خالق انسان و طبيعت هر دو يكي است، هيچ منافات و تضادي بين اين دو رهبري وجود ندارد. خداوند، رهبري، هدايت و كنترل طبيعت را خود در دست گرفت، و رهبري بشر را به دست انسانهايي سپرد كه در امر رهبري و هدايت،  با او ارتباط دارند و از او پيروي مي‎كنند. اينان، همان پيامبران الهي‎اند، كه موظفند انسانها را به سوي خداوند هدايت و رهبري نمايند. اساس و محور رهبري پيامبران، خدا و اهداف الهي و انساني بود. اين نوع رهبري به تعبير ما، «رهبري خدامدار» ناميده مي‎شود. البته در طول تاريخ، نوعي ديگر از رهبري را مي‎بينيم كه اساس و محورش، خدا نيست؛ بلكه چيزهايي از قبيل «زيردستان»، «كار» و … است كه در كانون توجه رهبران قرار گرفته است. ما اين نوع رهبري را، «رهبري غيرمدار» ناميده‎ايم، كه غيرخدا به جاي «خدا» محور همه چيز قرار گرفته است. البته با يك تحليل موشكافانه، مي‎توان به اين نتيجه رسيد كه: «رهبري غيرمدار» همان «رهبري خودمدار» است، زيرا رهبران براي رسيدن به اهداف «خود»، به پيروان، موقعيت، ماهيت كار و … توجه مي‎كنند تا زودتر و با موفقيت به اهداف «خود» برسند. بنابراين، مي‎توان پيامبران و ساير پيروان آنها را «رهبران خدامدار» و تمامي رهبران ديگر، اعم از رهبران سياسي، اقتصادي، سازماني، نظامي و اجتماعي را، «رهبران غيرمدار» ناميد.
رهبران خدامدار به هنگام رهبري، خدا را محور و اساس رهبري خود قرار مي‎دهند و به همين خاطر مسير حركت خود را با مسير حركت عالم خلقت و طبيعت، هماهنگ و سازگار مي‎كنند. در نتيجه، هيچ تزاحمي با طبيعت ومحيط زيست ندارند، هيچ پيامد و تأثير نامطلوبي بر ديگر مخلوقات خداوند و ساير انسانها نمي‎گذارند، و عرصه را برآنها تنگ نمي‎كنند.
اما رهبران غيرمدار، انگيزه‎‎اي جز رسيدن به اهداف خود ندارند. آنان آهنگ حركت عالم خلقت را نمي‎دانند، و به نظم هستي و طبيعت نيز توجه‎اي نمي‎كنند. بنابراين، انگيزه‎اي ندارند كه اهداف خود را با غايت و مقصد عالم و خواست خداوند، هماهنگ و همسو نمايند. در نتيجه، مي‎بينيم كه پيامدها و آثار نامطلوب و مخربي، از آنها برجاي مي‎ماند.

تئوري رهبري علي(ع)
تئوري رهبري علي (ع) از ديدگاه نويسنده، از دومنبع سرچشمه مي‎گيرد:
يكي دستاورد تئوريها و الگوهاي رهبري، كه در صد سال گذشته از سوي دانشمندان و صاحبنظران رهبري، ارائه شده است.
و ديگر، گفته‎ها، نوشته‎ها و سيرة حضرت علي(ع) كه در منابع متعددي مطرح شده است.
در آغاز، براي اينكه تصوير روشنتري از تحقيقات گذشته در ذهن داشته باشيم، بار ديگر تئوريهاي رهبري را به صورت اجمالي و گذرا  مرور مي‎كنيم.
پژوهشگران اوليه براي دادن پاسخ روشن به معماي رهبري، «صفات» رهبران موفق را محور مطالعات و پژوهشهاي خود قرار دادند. در اين راستا، «تئوريهاي صفات» يكي پس از ديگري ارائه شد. اين نگرش در مطالعات رهبري، حدود 50 سال به طول انجاميد و حاصل آن، تهية فهرستهايي از صفات رهبران موفق بود.
از آنجا كه نتايج اين مطالعات با يكديگر سازگاري نداشت و بعضاً بسيار غيرمنطقي و دور از عقل بود، دانشمندان تصميم گرفتند نگرش خود را تغيير دهند و به جاي توجه به «صفات»، «رفتارهاي قابل مشاهدة» رهبران را به عنوان محور پژوهشهاي خود برگزينند. مطالعه بر روي «رفتار» رهبران، چند دهه ادامه يافت. در نتيجه، در اين مطالعات دو نوع رفتار اصلي شناسايي شد؛ يكي «رفتار كارگرا»، و ديگري «رفتار كارمندگرا».
محققان اوليه، پژوهشگران دانشگاه ميشيگان، تصور مي‎كردند كه اين دو شيوة رهبري بر روي دو سر يك طيف قرار دارند؛ يعني، يك رهبر يا كارگرا است يا كارمندگرا. اما در مطالعات رهبري ايالت «اوهايو»، معلوم شد كه هر يك از اين دو شيوة رهبري، طيف و بعد مستقلي دارند؛ به طوري كه يك رهبر مي‎تواند هم در حد بالايي كارگرا باشد، و هم در حد بالايي كارمندگرا. بدين ترتيب، نگرش دو بعدي، جايگزين نگرش يك بعدي نسبت به مسئلة رهبري شد. نگرش رفتاري در رهبري، چند دهه وقت، سرمايه و انرژي پژوهشگران را مصروف خود كرد، اما دستاورد قابل ملاحظه‎اي را در پي نداشت. محققان نتوانستند يك رابطة مشخص و روشني بين شيوة رفتار رهبر و عملكرد زيردستان بيابند، زيرا در شرايط و موقعيتهاي مختلف، نتايج متفاوتي به دست مي‎آمد.
ناگزير، پژوهشگران با معطوف كردن توجه خود از «رفتار رهبر» به «موقعيت رهبري»، تئوريهاي «اقتضايي» متعددي را تدوين و ارائه كردند. از الگوهاي اقتضايي در شركتها و سازمانهاي بسياري استفاده شد، اما نتايج دلخواه و مورد انتظار به دست نيامد، و پاسخ‎ نهايي به رهبري داده نشد. در سالهاي اخير، بار ديگر توجه دانشمندان رهبري به صفات و ويژگيهاي رهبران موفق جلب شده است. موضوع رهبران: «فرهمند» (تعالي بخش)، «تحول‎زا» و «معنوي» و «جايگزينهاي رهبري» و «ديدگاههاي اسنادي»، حاكي از آن است كه تئوريهاي اقتضايي نيز نتوانسته است معماي رهبري را حل كند.
از بررسي تئوريهاي رهبري، به اين نتيجه مي‎رسيم كه توجه به «صفات»، «رفتار» و «موقعيت»، هيچ‎كدام نتوانست داروي شفابخش رهبري باشد.
اكنون، اين سؤال پيش مي‎‎آيد كه: پس به چه چيزي بايد توجه كرد؟ و چه عاملي را بايد در كانون توجه قرار داد؟ در تدوين يك تئوري جامع رهبري، چه عاملي بايد محور اساسي پژوهش و مطالعه قرار گيرد؟ اين تحقيق، در جستجوي يافتن اين عامل مهم و شروع تدوين آن تئوري جامع است، تا بتواند به همة سؤالهايي كه در زمينة رهبري مطرح است، پاسخ مناسب دهد. نويسنده اميدوار است تا خوانندگان و دانش‎پژوهان لايق، اشكالهاي اين نوشته را اصلاح كنند و اين كوشش و تلاش ابتدايي و ناقص را با همت بلند خود كامل نمايند.
تئوريهاي صفات، رفتاري و اقتضايي، هر يك به ترتيب «صفات»، «رفتار رهبر» و «عوامل موقعيتي» را در كانون توجه خود قرار دادند، اما هيچ‎كدام از آنها نتوانستند گره كور پديدة رهبري را باز كنند و مسئلة پيش‎بيني رهبري موفق را حل نمايند.
در تئوري رهبري حضرت علي(ع)، «خداوند» محور و اساس همة  تلاشها و كوششهاست. مطابق اين تئوري، موفقيت رهبري در همة  شرايط و موقعيتها، بستگي به ميزان توجه و اهميتي دارد كه رهبر نسبت به خداوند مبذول مي‎دارد.
تئوري رهبري حضرت علي(ع) با تئوريهاي ديگر رهبري نه تنها تضادي ندارد، بلكه با آنها سازگار است؛ زيرا الگوي رهبري علي(ع)، شكل كاملتري از الگوهاي قبلي است. با اين تفاوت، برخلاف  تئوريهاي صفات، رفتاري و اقتضايي، بيشترين اهميت به خداوند و به عبارت ديگر به مقوله‎هايي همچون: «اخلاق»، «معنويت»، «صداقت» و «انسانيت» ـ كه همه ناشي از نگرش خداگرايي است ـ داده مي‎شود. البته، بايد توجه داشت كه مقوله‎هايي همچون: حق، اخلاق و انسانيت كه در اين تئوري بحث مي‎شوند، معاني عميقتر و گسترده‎تر از معاني متعارفي دارند، كه در نوشته‎ها و مقاله‎هاي مديريت به چشم مي‎خورد.
مطابق الگوي رهبري حضرت علي(ع)، غير از خداوند ـ كه عامل محوري و اساسي است ـ عوامل ديگري همچون: ويژگيهاي شخصيتي و رفتاري رهبر، پيروان و ديگر عوامل موقعيتي، مثل: همكاران رهبر، بالادستان رهبر و فرهنگ سازمان، بر فرآيند رهبري اثر مي‎گذارند. الگو پيش‎بيني مي‎كند كه اگر رهبر يك انسان اخلاقي باشد؛ يعني، كسي باشد كه رضايت خداوند، هدف اوليه و اساسي او باشد، و همچنين عوامل موقعيت ديگر نيز مورد توجه او قرار گيرد، مي‎توان انتظار داشت كه رهبري اثربخش و موفقيت‎آميز باشد.
در اين الگو، دو نوع رفتار براي رهبر قابل تصور است: رفتار «خدا مدار» و رفتار «غيرمدار».  چنانچه رهبر دركاري كه انجام مي‎دهد رضايت خداوند را در نظر داشته باشد، رفتارش خدامدار است. البته، اين كار مراتب و درجات مختلفي دارد، كه از كم آغاز وبتدريج زياد مي‎شود. رفتار غير مدار، رفتاري است كه در آن هيچ توجهي به رضاي خداوند نمي‎شود. در عوض، به وظيفه يا كار، يا به رابطه يا كارمند توجه مي‎شود. بنابراين، چنانچه رفتاري «خداگرا» نباشد، مي‎تواند «كارگرا» يا «كارمندگرا» باشد. اين دو نوع رفتار (كارگرا و كارمندگرا) مي‎توانند با يكديگر تركيب شوند و چهار سبك مختلف رهبري را پديد بياورند، كه عبارتند از:
1. توجه اندك به كار، توجه اندك به كارمند (ربع اول)
2. توجه اندك به كار، توجه زياد به كارمند (ربع سوم)
3. توجه زياد به كار، توجه زياد به كارمند (ربع چهارم)
4. توجه زياد به كار، توجه اندك به كارمند (ربع دوم)
از تركيب دو بعد «خداگرايي» و «غيرگرايي»، چهار سبك رهبري به دست مي‎آيد.

مقايسه و نتيجه‎گيري
1. واژه‎هاي: «رهبر» و «رهبري» در زبان فارسي،  واژه‎هاي:    "leader" و "to lead" در زبان انگليسي، و همچنين واژه‎اي: «القائد» و «القيادة» در زبان عربي، نكات و مطالب زير را در بردارند:
1. وجود پيرو: براي آنكه فرآيند رهبري تحقق يابد، بايد فرد يا افرادي باشند كه به وسيلة رهبر، هدايت و رهبري گردند. به اين افراد، اصطلاحاً پيرو، زيردست يا كارمند گفته مي‎شود.
2. وجود رهبر: ضرورت و اهميت وجود رهبر براي هماهنگي، سازماندهي و جهت‎بخشي افراد، بركسي پوشيده نيست. روان‎شناسان، جامعه‎شناسان و همة  صاحب‎نظران و انديشمندان براين نكته اتفاق نظر دارند كه مردم براي كاستن از فشارهاي ناشي از مسئوليتها، خطرها و براي تحقق اهداف خود،  تمايل دارند به فردي به عنوان رهبر كه او را تحقق‎بخش اهداف و مرجع مشكلات و تصميم‎گير‎يهاي خود ميدانند، روي آورند و از او كمك بخواهند.
3. وجود مقصد: به هنگام بحث از رهبري و هدايت، اولين سؤالي كه به ذهن متبادر مي‎شود، اين است كه هدايت به سوي چه چيزي؟ چه كسي؟ و چه هدفي؟
4. وجود راه: بعد از آنكه هدف و مقصد مشخص گرديد، نوبت پاسخ به پرسش:«از چه راهي» فرا مي‎رسد. براي رسيدن به قلة  كوه، مسيرهاي متعدد و گوناگوني قابل تصور است. ليكن رهبر خوب و شايسته، كسي است كه بهترين راه را با توجه به وضعيت و تواناييهاي زيردستان و پيروانش انتخاب كند.
به نظر مي‎رسد براي انتخاب هدف و مقصد، بايد نيازهاي پيروان را در نظر داشت. رهبر حقيقي، كسي است كه نيازهاي حقيقي پيروان، ملاك تصميم‎گيري، تعيين هدف و مسير رهبري او است. البته، همة  پيروان رهبر در يك سطح از بلوغ فكري و اعتقادي قرار ندارند. لذا بسياري از اوقات، آنان چيزهايي را مي‎خواهند كه منجر به منافع و مصالح واقعي‎شان نمي‎شود، يا فقط منافع آني و زودگذر دارد و در درازمدت به آنان زيان خواهد رساند. اگر پدر و مادر به همة  خواسته‎هاي كودك پاسخ مثبت دهند، و او را در انتخاب هر هدف و مسيري آزاد و مختار بگذارند، چه بسا كودكشان هرگز به اهداف بلند و متعالي نرسد. بنابراين، رهبر حقيقي بايد مانند پدر يا مادر، بين خواسته‎هاي پيروان و نيازها و مصالح واقعي آنان جمع نمايد و يك تعادل مطلوب را برقرار كند.
موجودات مختلف، نيازهاي متفاوت دارند. گياهان براي رشد و شكوفايي، به آب، خاك و نور خورشيد نيازمندند. حيوانات احتياج به مراقبت بيشتري دارند تا تواناييهاي بالقوة آنها، به فعل درآيد. از آنجا كه انسان موجود پيچيده‎تري است، بنابراين نيازهاي گوناگوني دارد. انسان تا وقتي در رحم مادر است، غذاي عمده‎اش خون و محل رشد و نموش مكاني تنگ و تاريك است. وقتي انسان به دنيا مي‎آيد، تا مدتي شير، همة  نيازها و احتياجات او را برآورده مي‎كند. اما بتدريج كه بزرگ مي‎شود، نيازهاي ديگري پديدار مي‎گردد. از آنجا كه انسان موجودي دو بعدي (روحاني و جسماني) به شمار مي‎رود، بنابراين نيازهاي او دو دسته است. در مراحل بالاي رشد، نيازهاي سطوح بالاتر مطرح مي‎شود. در اين حالت، غذا، امنيت، مسكن و تعلقات اجتماعي، به تنهايي پاسخگوي همة نيازهاي او نخواهد بود.
بديهي است،  انسان به دليل آنكه آفريدة خداست، در درونش، احساس وابستگي و تعلق به خداوند مي‎كند، كه نبايد اين خواسته، كشش و تمايل دروني او، بي‎پاسخ بماند. از آنچه گفته شد، مي‎توان نتيجه گرفت كه: رهبر حقيقي بايد با در نظر گرفتن نيازهاي حقيقي پيروان،  اهداف حقيقي و متعالي را در نظر بگيرد، و مسيري را انتخاب كند كه در طي آن مسير، با پيامدها، عوارض و خطرات نامطلوبي مواجه نشود؛ زيرا در اين صورت، از ادامة راه باز مي‎مانند و از رسيدن به اهداف حقيقي خود محروم خواهند شد. با اين توضيحات هم نيازهاي كاركنان، هم ويژگيهاي رهبر و هم مشخصات لازم هدف و راه مطلوب، شناسايي شد. بنابراين، چنانچه يك يا چند مورد از موارد فوق در فرآيند رهبري ديده نشود يا از آن غفلت گردد، آن رهبري خارج از چارچوب و ديدگاههاي تئوري ارائه شده در اين تحقيق قرار مي‎گيرد.
2. جستجو و تفحص در نهج‎البلاغه و منابع تاريخي، ما را به اين نتيجه مي‎رساند كه حضرت علي (ع) از طرفي، به دليل وظيفه و تكليف هيچ مصلحت‎انديشي، اهمال و سستي را نمي‎پذيرفتند و از طرف ديگر، ارتباط انساني، اخلاقي و صميمي را در كانون توجه خود قرار مي‎دادند؛ به طوري كه امام (ع) به نيكوكاران نيكي مي‎كردند، نسبت به آدمهاي مشكوك، مغرض و متكبر، سرسخت بودند، و توجه به خدا و كسب رضاي الهي، شعار هميشگي ايشان در همة شرايط و موقعيتها بود. بنابراين، از ديدگاه امام اول شيعيان، علي(ع)، بنيانهاي رهبري، برچهار پاية اساسي: خدا، كار، كارمند و موقعيت قرار مي‎گيرد كه بي‎توجهي به هر كدام از آنها، موجب موفق نبودن در امر رهبري ايده‎آل مي‎شود.
3. تئوري رهبري حضرت علي(ع) مي‎كوشد تا ضمن استفاده از دستاورد مطالعات و تئوريهاي رهبري، با افزودن بعد «خداگرايي» به ابعاد «وظيفه‎گرايي» و «كارمندگرايي»، تصويري كاملتر و كارآمدتر از رهبري، ارائه كند.
4. مطالعات رهبري دانشگاه ميشيگان و مطالعات رهبري ايالت اوهايو، پايه و مبناي مطالعات رهبري در دهه‎هاي بعدي قرار گرفت؛ به طوري كه استخوانبندي بسياري از تئوريها والگوهاي رهبري، همان دستاوردهاي اولية مطالعات رهبري است. در تئوري رهبري اميرمؤمنان علي(ع)، اين اسكلت بيجان جان مي‎گيرد، و گوشت، پوست، خون و روح نيز بدان افزوده مي‎شود.
5. در بسياري از تئوريهاي رهبري، بهترين سبك رهبري وجود ندارد. اما در تئوري رهبري حضرت علي(ع) ، يك بهترين سبك وجود دارد و آن، سبك «ايده‎آل» يا «شايسته» مي‎باشد.
6. در بسياري از تئوريهاي موجود رهبري، به انسانها ذاتاً توجه نمي‎شود، بلكه توجه به انسانها به خاطر افزايش كارآيي و بهره‎وري است. اما در رهبري علي(ع)، افزايش كارآيي و در نتيجه افزايش رفاه و برخورداري كاركنان، وسيله‎اي براي تكامل، رشد و بلوغ فكري، انساني و اخلاقي كاركنان است.
7. برخلاف الگوي فيدلر، رهبر انعطاف‎پذير است و با توجه به شرايط و موقعيتها، شيوة رفتاري خود را تغيير مي‎دهد، اما هيچگاه از يك چارچوب مشخص و معين بيرون نمي‎رود. همچنين، رهبري امري قابل انتقال است، كه به واسطة  تعليم و تربيت به ديگران منتقل مي‎شود.
8. تئوري رهبري حضرت علي(ع)، به انسان يك ديد بلند‎مدت و عاقبت‎انديش القا مي‎كند. اما تئوريهاي موجود رهبري، ديدگاه كوتاه‎مدتي به انسان القا مي‎كند كه حداكثر برد آن از نظر زماني، از چندين سال فراتر نمي‎رود.
9. در تئوري رهبري علي(ع)، هم به مبدأ آفرينش و هم به غايت و مقصد آن، توجه جدي مي‎شود. اما در تئوريهاي موجود،  فقط منافع آني و كوتاه مدت در نظر گرفته مي‎شود. بنابراين، رهبري حضرت علي(ع) را مي‎توان به معناي واقعي كلمه، رهبري ناميد؛ زيرا متضمن مسير و مقصد اصلي كاركنان است. اما رهبري به معناي مصطلح و متعارف اين گونه‎ نيست و لذا بهتر است آن را «مديريت» بناميم تا «رهبري».
10. رهبري حضرت علي(ع) در راستاي رهبري انبيا و پيامبر الهي، و در نتيجه مطابق خواسته و رضايت خداوند، و هماهنگ با نظام خلقت و طبيعت است. بنابراين، اجراي اين گونه رهبري، عرصه را بر ديگر انسانها و موجودات ديگري كه منافع مشترك ظاهري با ما ندارند، تنگ نمي‎كند و هيچ لطمه و خسارتي به طبيعت و محيط زيست نمي‎رساند.اما رهبري متداول و رايج، به اين امر بي‎توجه است و در نتيجه، پيامدها و لطمه‎هاي جبران‎ناپذيري را به دنبال دارد.
11. در تئوريهاي اوليه، صفات و ويژگيهاي شخصيتي رهبر، در تئوريهاي رفتاري رفتار رهبر، و در تئوريهاي اقتضايي موقعيت و شرايط، اساس بحث و مطالعات بود. اما در رهبري حضرت علي(ع) در كنار توجه به ساير عوامل، «خدا» در كانون توجه و تأكيد قرار مي‎گيرد.
12. ضرورت، اهميت و فوايد مشورت، بارها و بارها از سوي امام(ع) تأكيد شده است، امام (ع) گاهي آن را عامل موفقيت مي‎دانند: «شاوروا فالنجح في المشاورة» [2] (مشورت كنيد زيرا موفقيت در مشورت است.) گاه، امام علي(ع) از آن، به عنوان با اعتمادترين پشتيبان ياد مي‎كنند: «لامظاهرة اوثق من مشاورة» [3] (هيچ پشتيبان و نطقة اتكايي، مطمئن‎تر از مشاوره با افراد نيست). گاه، حضرت(ع) مشورت را شريك شدن در عقول مردم مي‎دانند: «من شاور الرجال شاركها في عقولها» [4] (مشورت با ديگران، شركت در سود جستن از عقلهاي آنان است). و گاهي، امام (ع) از آن، به عنوان عامل جلوگيري از خطاها و لغزشها ياد مي‎كنند: «المستشير متحصن من السقط» [5] (فردي كه با ديگران مشورت مي‎كند، از افتادن در اشتباهها و لغزشها مصون است).
13. مسئلة مهم ديگر اينكه، در نهج‎البلاغه و سخنان حضرت  (ع) تجربه به عنوان مسئله‎اي بسيار با اهميت تلقي گشته است؛ به طوري كه از نظر امام (ع)، هر كس با تجربه‎تر است، رأي و نظرش هم بهتر و مورد اعتماد بيشتر است. حضرت (ع) در اين باره فرمودند: «رأي الرجل علي قدر تجربته» (ميزان اطمينان به نظر و ايدة فرد، بستگي به مقدار تجربه‎اي دارد كه در آن كار اندوخته است) يا درحديثي ديگر، مي‎فرمايند: «العقل حفظ التجارب» [6] (اندوختن تجربه، نشانة عقل است). پس، هر كس كه با تجربه‎تر است، عاقلتر به شمار مي‎رود. به عبارت ديگر، براي گزينش و انتخاب افراد براي مناصب مختلف، اعم از رهبري يا غير آن، بهتر است كه تجربة فرد در آن كار نيز يكي از معيارهاي گزينش باشد.

ارائه چند پيشنهاد
1. به استادان و دانشجويان محترم، بويژه به مسئولان برنامه‎ريزي دروس مديريت، توصيه مي‎شود كه در كنار تدريس و ارائه تئوريها و الگوهايي كه مانند مدهاي زودگذر مي‎آيند و مي‎روند (هارولد جي ‎نين)، به مطالعه و تدريس ديدگاههاي حضرت علي (ع) دربارة رهبري، بطور جدي توجه كنند. جاي بسي تأسف است، كه در يك كشور بزرگ و مهم اسلامي ـ كه پايگاه تشيع و كانون علاقه و محبت به امام (ع) است ـ نه تنها افراد عادي و دانش‎آموزان مدارس دبيرستانها، بلكه دانشجويان و استادان دانشگاهها نيز كه مغز متفكر و تعيين كنندة مسير حركت جامعه به شمار مي‎روند، شناخت چنداني ازديدگاههاي آن حضرت در زمينه‎هاي: اجتماعي، اعتقادي، سياسي و بويژه مديريتي ندارند، هيچ انگيزه‎اي هم براي آگاهي از آن در خود نمي‎بينند و فقط به تئوريها و مدلهاي خاصي ـ كه در شرايط و مقتضيات ديگري متولد شده‎اند ـ اكتفا و اعتماد مي‎كنند.
2. به مسئولان نظام ومديران سازمانها و شركتهاي دولتي و غيردولتي پيشنهاد و توصيه مي‎شود كه با توجه به نتايج اين تحقيق، از افرادي به عنوان مدير يا رهبر استفاده كنند، كه در كنار توجه به موفقيت و اثربخشي، به نماد شايستگي ـ كه متضمن همسويي با اهداف الهي و رضايت خداوند است ـ كمال اهميت را بدهند؛ زير اثبات مي‎شود كه اين شيوة رهبري هم كارآيي را بالا مي‎برد، هم منجر به شكوفايي اخلاق و كمالات انساني مي‎شود، و همچنين جلوي بروز عواقب و پيامدهاي نامطلوب براي فرد و جامعه را مي‎گيرد.

منبع: فصلنامه اندیشه صادق، مرکز تحقیقات دانشگاه امام صادق(ع)، شماره 1
 پایگاه مقالات مدیریت  www.SYSTEM.parsiblog.com

برگرفته از سایت هیئت مروجین مدیریت اسلامی - نشریه شهداد