نگرش مشاوره مدیریت
نگرش مشاوره مدیریت
یک کشیش، یک پزشک و یک مشاور مدیریت هراز گاهی با هم گلف بازی میکردند. یک روز آنها منتظر تمام شدن بازی گروهی بودند که سرعت بازیشان بسیار پایین بود.
مشاور مدیریت با بیحوصلگی گفت، اینا چی کار میکنند؟ ما یک ساعت و نیمه منتظر موندیم! این واقعا شرمآوره.
پزشک با او موافق بود، آنها نا امید به نظر میرسن. من که تا حالا یک مشت آدم درپیت را توی زمین گلف ندیده بودم.
در همین حال کشیش پیش مسوول زمین رفت و از او پرسید چه خبر است، این گروهی که از ما جلوترن چی کار دارن میکنند؟ اینا خیلی کُندند و به نظر به درد نخور میان.
مسوول زمین با چهرهای غمگین پاسخ داد، بله. راست میگویید. آن ها یک گروه آتشنشان هستن که پارسال بیناییشان را موقع خاموش کردن آتش ساختمان باشگاه ما از دست دادند. به همین دلیل ما معمولا بهشون اجازه میدهیم به صورت آزاد هر چقدر دوست دارن بازی کنند.
سه گلفباز لحظهای سکوت کردند.
بعد کشیش گفت، خدای من، چقدر بد. من امشب حتما به چند تا از کشیش ها می گویم که برایشان دعا کنند.
پزشک گفت، فکر خوبیه. من هم به یک دوست چشمپزشک جراحام زنگ میزنم تا ببینم براشون چی کار میتواند بکند.
مشاور مدیریت چند ثانیهای اوضاع را سنجید و بعد به مسوول زمین گفت:
ببینم چرا آن ها شبها بازی نمیکنند؟
به نظر شما تا چه حد راهحلهای ما بهعنوان مشاور برای حل مسائل اطرافیانمان ( کارفرما و ... ) به مسئله واقعی ربط دارد؟
منبع : خانه مدیران
+ نوشته شده در ساعت توسط اسلامي
|