مورد كاوي2 :در حاشیه همایش
مورد كاوي2 :در حاشیه همایش
غلامرضا خاکی
پيش در آمد:
هفته گذشته پای سخنرانی استادی در همایشی نشسته بودم. لحظه ها به كندي مي گذشت، انتظارم براي شنيدن كلامي جديد به درازا کشید. راستي از قديم چه درست گفته اند كه يك ملا، چقدر سختش است پاي صحبت ملايي ديگر بنشيند ،.سرانجام استاد مذکور در انتهای فرمایشاتش گفت :
در فلان شرکت اروپا ،مدیر خدمات شرکت وقتي متوجه شد که کارمند تازه واردي، قهوه با کافئین کمتر دوست دارد و چنين قهوه اي در كافي شاپ شركت موجود نيست دستور داد از فردا قهوه با کافئین کمتر در كافي شاپ عرضه كنند...
احمدي دوست ايام تحصيل
احمدي يكي از دوستان قديمي ايام تحصيل كه اكنون مدير امور پرسنلي يك شركت توليدي است،کنار نشسته بود و با شتاب تسبيحش را مي چرخاند. او را بعد از سالها در سالن همايش پيدا كرده بودم . احمدي در آن سالهاي تحصيل در بعضي روزنامه ها گاه گاهي قلم مي زد و سر پر شوري داشت. و آل احمد را مقتداي خودش مي دانست و شبيه او كلاهي بر سر مي گذاشت به تقليد مقتدايش به همه رييس مي گفت. گاه در سالن دانشكده،بحث هاي پر شوري راه مي انداخت. در آن ايام در عين رفاقت و صميميتي كه بين ما برقرار بود چند باري باهم بر سر تحليل مسائل اجتماعي در گير شديم . احمدي وقتي ماجراي قهوه را شنيد،رويش را برگرداند و ابتدا با حیرت مرا نگریست و سپس قاه قاه خنديد.
گفتم: يواش چه خبره؟ سرش را بیخ گوشم آورد و گفت :
رييس ،دكتر فلانی جوري با آب و تاب حرف مي زنه گویا نظریه جدیدی در اسرار آفرینش کشف شده ...
شیطنتم گل کرد و کتاب پرورش منابع انسانی را که دستم بود گشودم و فصل 12 آن را به او نشان دادم .
احمدي كتاب را گرفت و پرسيد اين چيه؟
گفتم : بزن ،روشن شی داشم دوران داشم داشمه
فصل دوازدهم كتاب
این فصل در برگيرنده مورد کاوی هاي جمع بندی شده از تحقیقات میدانی در 28 شرکت اروپایی مانند زیمنس ،سونی آلمان، آلکاتل ،رولزرويس.... در زمينه منابع انساني است .در اين موردكاوي ها نكات افق گشا بسيار برجسته و عبرت آموزي آمده است، جملاتی چون :
*هیچ گونه تفاوت معنا داری بین بخش های اقتصادی (صنعت /خدمات)و نیز نوع تولید (مشتری گرا یا تولید انبوه )مشاهده نشد.
*هیچ گونه الگوی اروپایی واحدی برای پرورش منابع انسانی وجود ندارد.
*بین فلسفه ، راهبردها و رویه های پرورش منابع انسانی در کشورهای مطالعه شده تفاوت های ضعیف و لیکن معنی دار وجود دارد.
ساعت 11صبح
مثل تمام ديگر همايش هاي ايراني با نيم ساعت تاخير اعلام تنفس شد .در وقت استراحت ،با احمدي نسكافه اي برداشتيم و لبه پنجره اي ايستاديم و به مرور خاطره هاي سالهاي رويا پردازي مشغول شديم. وسط خاطره گويي به شوخي گفتم:
رفیق کم توی سرمال بزن ،ببین تو هم نسکافه می خوری
گفت :البته کافئینش دست خودت نیست .
در حالی که انگشتش لای صفحات کتاب بود ، با هيجان گفت :فلانی شوخی را ول کن، ما را دست نيانداز ،این روزها حسابي حالم گرفته است، احساس عجيبي منو گرفته، اين حرفها که توی اين کتاب ها نوشته شده چیه ؟ و اون حرفهاي بزرگنمايانه که شما حضرات استادان در همایش ها و کلاسها می گویید پس چیه ؟همتون مي گيد آي در آمريكا و اروپا ...فلان است و بهمان، و هي ما مديران بيچاره را سركوفت مي زنيد و تحقير مي كنيد، شما ها تصورتان اينه كه سازمان هم كلاس دانشگاس و كارمندان هم شاگردتون، و ما ها هيچي حاليمون نيست و بايد هر چي شما مي گيد بگيم چشم ،درست همينه كه شما مي گيد ،يكيتون حرف حسابي براي اين مملكت نداريد، همش مي گيد ماتسوشيتا چه كرد ، بيل گيتس چه كرد، جك ولش چه غلطي كرد...
گفتم : شلوغش نكن،هنوز مي بینم همان آدم راديكال قديمي هستي،اين جمع بستن و همه را به يك چوب زدن كه كار درستي نيست.
كيسه پيپش را در آورد و خنديد. فوري ادامه دادم در ساختار فرهنگی ما دو نکته هست که تامل بر آنها ما را در فهم اين اوضاع کمک می کنه
پكي به پيپ زد و دودش را توي صورتم كرد وگفت: اونها چيه؟
گفتم:اول آن ضرب المثل معروف که می گه:مرغ همسایه غازه، و شما خودت خوب مي داني عده اي از روشنفکران ما در ارتباطی که با اروپا در زمان قاجار پیدا کردند، نوعي احساس حقارت ملي را خود آگاه و ناخودآگاه خود و عامه مردم ما نهادینه کردند ،کار به جایی رسید که ادعاي آندره زیگفرید در کتاب روح ملت ها را يواش يواش باور کردیم که مي گفت "هر مو بور اروپایی،در کشورهای جهان سوم یک ناجی است".اين نكته در بعضي از سازمان هاي ايران كه خارجي ها بنياد آن را گذاشته اند يك تابوست.نتیجه اين القاء ها آن شده که در مرحله اي از تاريخ باور کردیم هیچ و پوچیم و باید از سر تا نوک پا فرنگی شویم .دوم آنکه عده ای هم به بهانه اينكه کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من، به دور ذهنیت خویش حصاری کشیده اند و در زندان آداب و رسوم و سنت های پوسیده خویش اسیر شده اند.آنها به هر دستاورد جهان جدید،با تردید نگریسته و مي نگرنند و به اين شكل ما اسير جنگ قدیمی حیدری – نعمتی در جنگ سنت گرایان و تجدد خواهان گرفتار شده و وارد فصل جدیدی از غفلت تاریخی شدیم ...
احمدي كه با پايش بين خطوط سراميك ها خط مي كشيد سكوت را شكست،و شروع كرد به زمين و زمان حمله كردن،گویی حرفهایی از قبل در ذهنش آماده داشت و منتظر فرصت بود و بايد بيرون مي ريخت، سرفه اي كرد و گفت : شما اساتيد مديريت، اصلا از مسا يل پرت هستيد و توي هپروت زندگي مي كنيد و جنگ حيدري_ نعمتي را در حوزه گسترش و انتشار علم مدیریت در جامعه نيز ادامه مي دهيد،و به کمک کارهایی که دانشجویا نتان انجام می دهند فضای مفهومی سازمانهای جامعه پررا از اصطلاحات عجیب و غریب کرده ايد كه اصلا ربطي به سازمان هاي ما ندارد، نتیجه كار شما نه كمك به مديران كه مايه سر در گمی روز به روز ما مدیران بیچاره هم شده است،مايي كه اکثرمان در فهم مسایل اولیه محل کار خود هم وامانده ايم و از حل بسیاری از امور عاجزيم.شما امپراتوران،سر كلاسيد چه مي دانيد كه در سازمانها چه خبر است ، همين همايش هاي مسخره ، معركه گيري مدرن...را توي اين جامعه نگاه كن، اين چه اوضاعيه؟!
در اين بين دو سه نفر ديگر هم چايي و كيك به دست، به جمع ما پيوسته و نظاره گر اوضاع بودند. مانده بودم كه چه بگويم،در لحنش بيگانگي خاصي احساس كردم - ياد توبه امام محمد غزالي از مناظره كردن افتادم.غزالي تاكيد كرده كه در مناظره كردن، آدمي دغدغه فهم حقيقت را ندارد و بيشتر به دنبال كوفتن حريف و كم نياوردن است- به ناچارگفتم :تو چرا مسایل را اینطوری می بینی ؟
يكي از حاضران به من رو كرد و پرسيد :
فلاني اثر بخشي اين همايش ها چيه ؟!:
تا خواستم حرفي بزنم احمدي سرش را به شدت تكان داد و گفت: اين همايش ها برای مدیران اگر آبی نداشته باشد،برای استادان که نانی داره ، مگر اينطور نيست ؟!
احساس كردم بحث دارد به جاهاي باريك مي كشد، براي تغيير اوضاع به شوخي گفتم :این هم حرفی است،مگر قرار است اساتيد هوا بخورند،البته كه انواع نان دارد ،تخته ای ،شیشه ای،پلاستیکی...
گفت :اينها كه مي گويي دیگر چه نوع نانیه؟
گفتم : منظورم لوح های تقدیری است که از سوی شرکت های بی هویتی در این آشفته بازار، به ما اعطا می شود، به نظر جنابعالي كه دنبال آجر كردن ناني، بگو در علم را تخته كنند ، مملكت دانشگاه مي خواهد چكار ، بين اكثر شما مديران ،دانشگاهي بودن يه جور فحشه كه هر جا كم مي آوريد نثار مي كنيد، و سابقه كار را با تجربه كاري، عوضي مي گيريد، شما ها سازمان ها را با آزمون و خطا پيش مي بريد ، تازه عبرت نمي گيريد و دهها بار يك خطا را به شكل هاي مختلف تكرار مي كنيد ...
يكي از حاضران كه ريش پرفسوري و صداي دو رگه اي داشت وسط حرفم پرید و گفت:معلوم نیست اين شركتهاي برگزار كننده همايش، اين روزها قارچ وار از کجا سر در می آورند؟، یکی نیست توي اين مملكت بپرسه آخه آقاي مدير عامل،كه كل تشكيلاتت فقط یک منشیه و دو سال بيشتر نيست كه تاسيس شدي، تو خودت کی هستی و چه هويتي داري که به ديگران گواهی نامه اعطاء می کنی ؟...
يكي دو نفر در مخالفت و موافقت حرف هايي زدند ، لحن ها داشت عوض مي شد ، احساس كردم بحث ممكن است به رنجش ختم شود...
اوضاع داشت آشفته مي شد، همه وارد بحث شده بودند، خواهش كردم اجازه دهند ريش پرفسوري كه معقول تر به نظر مي رسيد حرفش را ادامه دهد، همه ساكت شدند .او گفت:البته دلیل رونق اين همايش ها این است که برخی از صاحبان مشاغل دولتی،با وارد کردن نام سازمان های خود در اين همايش ها،به اين شركتها مشروعیت می بخشند و از زیر،دستی توی کاسه اینها دارند و با آنها شریکند،از همین طریق هاست که این همه آرم حامی مالی و معنوی (؟!) را اين برگزار كنندگان همايش جلب می کنند و مدیران بیچاره را، بویژه شهرستاني ها را خام می کنند و به تهران می کشانند. چنتا مدير را به تو نشان بدهم كه همين شركت ها، پرت پلا هايشان را به نام كتاب به خورد مملكت داده اند؟!
ديگري كه مدير كل سازماني دولتي در يكي از استانهاي جنوبي بود و او را از سالها پيش مي شناختم به من رو كرد و گفت: آقاي دكتر، شما خودت اکثر مدیران استانها را دیده ای ،چند نفر از حضار،از همین کنفرانس امروز، فقط خاطره نور پردازی در سالن را با خود می برند؟! به نظر شما اين كارها بيهوده نيست؟!
گفتم:بدبینی افراطی را بايد كنار گذاشت، همه این آرم ها ي پشت آگهي همايش ها، ساختگي نيست، اكثر اين ها با هدف حمایت از بخش خصوصی و به خاطر توسعه و گسترش دانش مدیریت در کشور صورت مي گيره...
احمدي چاقویي از جيبش در آورده و شروع کرد به کندن پوست سیبش ، مدير كل دوباره ادامه داد ما مديران سازمانهاي دولتي كه بيچاره ايم و اصلا نمي فهيميم با اين حرفها چطور رابطه برقرار كنيم ، من خودم ليسانس مديريت دولتيم ، آنچه خواندم به درد هيچ جا نخورد...
احمدي كه سيب را پوست كنده بود، نصفش را به من داد و با پوزخندي گفت: شما دلت خوشه بابا ،چند تا از همین بخش خصوصی كه از بیخ بته آمده اند را نشانت بدهم که در اولین و دومین کنفرانس بارشان را بستند و به فرنگستان رفتند ،چند نفر از اعضاء هیئت مدیره و مدیران این شرکت ها كه برگزار كننده اين همايش ها هستند و امثال اين آقاي دكتر از آنها دفاع می کنند در همایش های خودشان قادر ند چند صفحه مطلب را از رو بخوانند؟. به نظرتان اون سازمان ها و موسسات دولتی كه مدیرانشان افتتاح گر اين همايش ها هستند،این متن هایی را که از رو می خوانند از کجا آورده اند ؟
نمی دانستم چه بگویم ،دلم نمی خواست صحبت ادامه پيدا كند، احساس مي كردم شوخي شوخي در بد مخمصه اي گرفتار شدم و داشتم به نمايندگي از استادان مديريت محاكمه مي شوم، چاره اي نبود و بايد ظرفيت نشان مي دادم،برای لحظاتی سکوت حاکم شد، بلند گوي سالن داشت مي خواند:
يك شب آتش در نيستاني فتاد
احمدي كه سیب خوردنش تمام شده بود و حالا داشت پوست ها را مي جويد آهی کشید و گفت :فاجعه است ،آقا ،فاجعه ...
گفتم :چی فاجعه است ؟
گفت:اين سیاه بازی،ابزار شدن شما استادها در اين همايش ها ، اكثر شما ها متوجه نيستيد كه اميد مملكت هستيد. شما ها در این وانفسا به جای اينكه دور هم جمع شده و با تدابیر هم گرایانه، فکری برای نقد عالمانه و بي طرفانه مسایل کشور بكنيد، هر کدامتان از این کنفرانس به آن کنفرانس دنبال رو کم کردن همدیگرید،شماها حتی اندازه اقتصاددان ها ي كشور نيز، به روند تاریخ ایران حساس نیستید.همه شما را به نوعي خريدند ، بسياري از بزرگان اين رشته را به نام مشاور عالي و مدير پروژه،همين مديران سر كار گذاشته اند، كو يه جلال آل احمدي در بين شما، مردي كه مرد قدم و قلم و كلام باشه؟
حرفهاي احمدي حسابي به من برخورد ، از او انتظار چنين حرف هايي را بعد از سالها نداشتم، بايد بحث را جمع مي كردم ، با لحني گلايه آميزگفتم:ای والله،مثل اینکه دیشب خوابهای بدي دیدی،می خواهی دق دلت را سر من خالی کنی مرد حسابی، اين حرفها چيه مي زني؟!
گفت :نه به خدا ،خودت می دانی که چقدر به شما ارادت دارم ، بحث من و شما نيست، این حرفها ناراحتت نکنه از سر دلسوزیه، تو كه قلندر كراتي به خودت نگير،اگر شما ها فرهنگ ظرفيت نقد پذيري را توسعه ندهيد پس كي بده ؟!
برای آرام کردن اوضاع گفتم : والله ،منم حیرانم ،نمی دانم براي برقراري ارتباط بين استادان و ايجاد جامعه علمي استادان مديريت ايران چه باید بکنم،از این انجمنهای موجود هم که حسابی سر خورده ام ...
اجازه نداد که حرفم را تمام کنم و گفت : انجمن علمی چه صیغه ایه،خودت می دانی که عضو همشان بودم ، هر کدامشان زیر سلطه و تیول کسی و جایی هستند ، مگر نمي داني بنگاه بازاریابی اند و دنبال كاسبي اند؟! ناراحت نشو ولي شماها استادان مديريت، نقش روشنفكريتون را ايفا نمي كنيد.
حرفش را قطع كردم و گفتم: مرد حسابي همه را با يك چوب مي زني، مگر علم مديريت، فلسفه است كه ما روشن فكر باشيم؟
گفت : اتفاقا در اين رشته شما،هر استادي دو نقش داره ، يكي علمي و ديگري روشنفكري،اين دو نقش در رشته مديريت،همزمانند و دو روي يك سكه اند، نمي شه بگي من استاد مديريتم و به نقد قدرت نپردازي و در برابر وضع موجود نقاد نباشي ...
گفتم :دوباره مثل اينكه روح آل احمد تسخيرت كرده.
براي لحظاتي چشمش را بست و گفت: خداش بيامرزه ، اگر توي روشنفكران ايران ،دو تا مرد باشه، يكيش حتما اونه.
يكي از حاضران كه جوان بلند بالايي بود وارد بحث شد و گفت بقول مصطفي ملكيان وظيفه روشنفكر دو چيزه: "یکی «تقریر حقیقت» و دیگری «تقلیل مرارت»"
رو به آن جوان كردم و پرسيدم: خوب اگر این دو وظیفه در مقام عمل با یکدیگر تعارض پیدا کنند چي؟
احمدي وسط بحث پريد وگفت: به نظرم اولی مهمتره و باید مقدم باشه.روشنفکر جماعت موظفه در همه حال به تقریر حقیقت بپردازه ولو اینکه تقریر حقیقت،گاهی اوقات موجب تشدید درد و رنج خودش و ديگران بشه
گفتم :پاشو،پاشو، مثل اینکه حسابی قاطی کردی سخنراني داره شروع مي شه،تا كي بدبيني ،يه كم هم به قشنگی این سیب که خوردی فکر کن...
در حالی که غرولند كنان بلند می شد و گفت:
آری ،آری ،همایش زیباست.
چشمها را باید شست .
سیب هست ،خودکار هست ، cd هست، كيف هست ...
گفتم :لب مریزاد ،آفرین ... سریع حرفم را برید و گفت :یادم افتاد این cd سازي هم در این همایش ها مصیبتی شده
گفتم : اين ديگه چرا؟ اگه كاغذ حرام مي كردند خوب بود؟
گفت:حداقل چند سال پیش،خلاصه سخنرانی ها یا اسلایدها را می دادند.حالا یه cd می دن ،که بعد معلوم مي شه 50 % سخنرانی ها هم توش نیست،شده هندوانه در بسته ،و حضار همینطور باید توي اين همايش ها هاج و واج سخنران ها را نگاه کنند .
گفتم : تو رو به خدا بس کن ،چقدر تو حال گیری می کنی
گفت: كار روشنفكر همينه ...
كانونهاي كندوكاو
1)با توجه به بحران هايي كه در نظام اجرايي و مدلهاي مديريت ديگر كشورها وجود دارد(مانند اطلاعاتي كه در كتاب پرورش منابع انساني امده است) چرا استادان و سخنرانان مديريت كشور معمولا با بزرگ نمايي و آوردن پاره اي از مثال ها،خودگاه يا ناخودآگاه از رويكرد نقد علمي نظام مديريت ديگر كشورها عاجزند؟ آيا نقد عالمانه مقدمه نظريه پردازي بومي در علم مديريت نيست ؟
2) چه رابطه اي بين نبود كرسي هاي غرب شناسي در دانشگاه و رويكرد مرده باد – زنده باد با تصوير نادرست و شناخت ضعيف نظام مديريت غربي وجود دارد؟
3)با رويكرد نقادانه احمدي چقدر موافق هستيد؟ اظهارات نقل شده از او را دسته بندي كنيد ؟اگر شما نيز در آن جمع بوديد چه مطالبي را در چارچوب گفتگو ي انجام شده حاضران، اضافه يا كم مي كرديد4
4)شما با نقشي كه از قول آقاي ملكيان براي روشنفكر مطرح شد موافقيد؟ آيا اين نقش ها را در به حوزه استادان علم مديريت مي توان تعميم داد؟
5)فارغ از ايده آل گرايي ها،با توجه به محدوديت ها و امكان ها ،نقش استادان مديريت را در اصلاح روند توسعه علمي –عملي مديريت كشور چگونه ارزيابي مي كنيد؟
منبع : http://www.gholamrezakhaki.blogfa.com/post-88.aspx
+ نوشته شده در ساعت توسط اسلامي
|