مصاحبهي شبكهي چهارم سيما با ضياءالدين سردار
آينده يك اقيانوس است، پارو بزنيد!
|
ضياءالدين سردار، يك آيندهپژوه مسلمان است. پاكستاني است، اما بيشتر عمرش را در انگلستان گذرانده. معرفي خودش از زبان خودش را هم همينجا توي سايت خودمان گذاشتهايم. اين مصاحبهاي است كه شبكه چهارم سيما با او انجام داده و از همين شبكه پخش شده است.
ـ متشكرم آقاي سردار و بگوييد الگوي شما براي شناخت آيندهي جهان چه الگويي است؟ ـ در بحث آيندهشناسي دو رهيافت وجود دارد؛ يكي اين است كه ادامهي وضعيت كنوني را براي آينده فرض كنيم و بگوييم كه اسلام و غرب در متن برخورد تمدنها با هم درگير هستند، پس در آينده چهگونه برخوردهايي خواهيم داشت؟ يا مثلاً اگر امروز تلفن همراه داريم، 30 سال ديگر چه نوع تلفني داريم؟ اما من رهيافت ديگري دارم. به نظر من، اين نگاه مبتني بر پذيرش وضع موجود است. بهتر است بر روند آينده تأثير بگذاريم و ببينيم آيندهي مطلوب ما كدام است؟ چه آيندهاي را دوست داريم و همان را بسازيم. مثالي بزنم؛ ميتوانيم آينده را يك رودخانهي عظيم فرض كنيم كه همه سوار بر قايق كوچكي روي اين رودخانهايم. تلاطم و خروش رودخانه ما را به هر سو ميبرد، از اين سو به آن سو. قطعاً خطراتي هم در اين رودخانه و در اين سفر در پيش روي ما خواهد بود، مثلاً سقوط از آبشاري كه در انتهاي رودخانه وجود دارد. ما تسليم رودخانه و مسير آن هستيم. اما من آينده را يك رودخانه نميبينم. من آينده را يك اقيانوس فرض ميكنم. در يك اقيانوس، شما ميتوانيد به هر سو كه ميخواهيد شنا كنيد. اگر سوار قايق هستيد، مسير قايق را شما تعيين ميكنيد. مهم اين است كه شما مقصدتان را بدانيد، مسيرتان را بشناسيد و همان را دنبال كنيد. فرق اين دو نگاه اين است. اگر قبول كنيم كه آمريكا امروز بزرگترين قدرت جهان است، و باور كنيم كه آمريكا در حال ساختن يك امپراتوري جديد است، و قبول كنيم كه برخورد اسلام و غرب سراسر جهان را خواهد گرفت، و بپذيريم كه جنگ آمريكا عليه اسلام مثلاً در 20 سال آينده جهاني خواهد شد، دولت آمريكا رفتهرفته كشورهاي ديگر را هم در فهرست مخالفان خود قرار خواهد داد و با آنها برخورد خواهد كرد. اقتصاد جنگي آمريكا، به جنگهاي ديگري علاقهمند خواهد شد و خلاصه اين كه اگر همهي رويدادهاي امروزي را در آينده جستوجو كنيم، از همهچيز مأيوس خواهيم شد. با چنين تحليلي بايد بگوييم كه كشورهاي اسلامي نامتحد هستند، بسياري از اين كشورها به دست حكومتهاي فاسدي اداره ميشود، توليد فكر و علم هم كه در جهان اسلام وجود ندارد و يا اگر وجود دارد بسيار اندك است، درك جهان از اسلام نيز بسيار متحجرانه است، و تفكر اسلامي در بسياري از كشورها قابل خروج از حصارهاي متحجرانه نيست. در حقيقت ما جهان را به اين دو اردوگاه تقسيم ميكنيم، اين دو تعريف را ارائه دهيم و نتيجه ميگيريم كه آمريكا به سرعت جهان را در خواهد نورديد. مسلمانان و حتا غير مسلمانان در آمريكاي لاتين و در آسيا با آمريكا دشمن خواهند شد. پس خشونت و درگيري بيشتري رخ خواهد داد. همهي اين پيشفرضها و انديشهها، سناريوي بدبينانهاي براي ما به ارمغان خواهد آورد. اما من فكر ميكنم با رهيافت دوم مسأله به گونهي ديگري تأويل خواهد شد. اگر ما جهان را يك اقيانوس ببينيم، راه ديگر خواهيم رفت. نكات قوت اسلام را ترويج خواهيم كرد و نكات مثبت جامعهي آمريكا را هم تقويت خواهيم كرد. اين دو گرايش را از بعدي مثبت به هم نزديك خواهيم كرد و آيندهاي را كه خودمان ميخواهيم شكل ميدهيم. آمريكا انباشته از نظرهاي مخالف و نارضايتي از وضع فعلي در آمريكا و جهان است، بسياري از دانشگاهيان و حتا مردم عادي آمريكا دريافتهاند كه راه امروز دولت آمريكا و سياست خارجي آمريكا قابل دوام نيست. ارزشهاي جامعهي امروز آمريكا پايدار نيست، مصرف گرايي محض، تبذير و انهدام منابع زمين، همه چيز را در معرض خطر قرار داده است؛ اوضاع جوي تغيير كرده و تعداد حوادث غير مترقبه در آمريكا بيشتر از گذشته شده. آمريكا نه فقط كرهي زمين، بلكه خود آمريكا را هم در معرض نابودي قرار داده. ما بايد با آمريكاييهاي ناراضي تماس بگيريم و به آنها بگوييم كه در جهان مردم زيادي طرفدار آنها هستند و ما مايليم با آنها همكاري كنيم. در نقاط ديگر دنيا هم با مردم تماس بگيريم. در حال حاضر، گرايشهاي مختلفي در جهان اسلام به راه افتاده. ما بايد اينها را به هم مرتبط كنيم تا تبديل به يك جنبش شوند. ما ميتوانيم بر اين گرايشها تأثير بگذاريم و آنها را به سمت دلخواهمان هدايت كنيم. ـ قطعاً هر كسي ميتواند براي آينده آرزو و خيالي داشته باشد. به تعداد همهي انسانهاي روي زمين براي آيندهي جهان الگو و فكر و انديشه وجود دارد. اما كدام الگوهاي اصلي و كدام ويژگيهاي آن ميتواند در اين تشكل جديد تأثيرگذار باشد؟ ـ همينطور است. هر كسي ميتواند الگوي مورد نظر خود را داشته باشد، اما نوعي تفاهم و اجماع نيز روي اين الگوها وجود دارد. منظور من از اين الگوها، الگوهاي شخصي نيست. علاقهي انسان به صلح، احترام به يكديگر و امثال آن مورد نظر من است. همهي مسلمانان از عقبماندگيهاي خود گلهمند هستند و آرزومندند كه يك جامعهي اسلامي قوي، مدرن و باسواد به وجود بيايد. اين آرزوهاست كه در مورد آنها اجماع وجود دارد. به دشمنانمان هم بايد نگاه كنيم، و آرزوهاي آنها را هم پيدا كنيم. ميبينيم اغلب آنها هم آرزوهايي مشابه ما دارند. پس زمينههاي مشترك در هر دو جبهه وجود دارد. بايد اين فكر را كه دشمن ما حتماً خبيث و غير انساني است را اصلاح كنيم. ما بايد به جامعهي مخالف خودمان هم به عنوان يك جامعهي انساني نگاه كنيم، نقاط مثبت آن جامعه را هم پيدا كنيم و روي همان نقاط مثبت تعامل برقرار كنيم. آن وقت آرمانهاي مشتركي پيدا خواهيم كرد. خوب اگر آرمانهاي فرافرهنگي و مشترك پيدا شوند، ميتوان مشتركاً مرزها را از ميان برداشت و فقر را ريشهكن كرد و اعتياد را از بين برد و فرهنگ تنازع و جنگ را برچيد و اقدامات زيادي از اين دست را انجام داد. ـ در پايان قرن 19 و اوايل قرن 20، بسياري از متفكران به خصوص در غرب اعتقاد داشتند كه جهان بايد اخلاق را كنار بگذارد و همه با انگيزههاي اقتصادي و در جستوجوي سود بيشتر زندگي كنند. آيا در آيندهي جهان همين فرآيند دنبال خواهد شد و اخلاق امكان احيا پيدا خواهد كرد؟ ـ من معتقد نيستم كه روشنفكران طرفدار يا مخالف اخلاق هستند، بلكه معتقدم در پايان قرن بيستم، يعني در پايان دهههاي 1980 و 1990، فرهنگ فرامدرن حاكم شد و اخلاق را نسبي تعريف كرد و اجازه داد اخلاق به هر نحو دلخواه توجيه شود. به عبارت ديگر، اخلاق را شخصي تعريف كرد. اما امروز ما به سوي نوعي اخلاق جهاني در حركت هستيم، اخلاقي كه در مرزهاي فرهنگي مهار نميشود. مثلاً محيط زيست را در نظر بگيريد، هر چه بر سر كرهي زمين بيايد، به همهي ما آسيب ميرساند. مينهايي كه در زمين كاشته شده و سالانه هزاران نفر را ميكشد، ديگر محدود به يك كشور نيست. تعداد كشورهايي كه از وجود اين مينها صدمه ميبينند رو به افزايش است و در 30 سال آينده هم كشتار و تلفات بر جاي خواهد گذاشت. در حال حاضر، اخلاقي كه بر اين مباني استوار است در حال جهاني شدن است. اكثريت مردم جهان فهميدهاند كه زبالهها بايد بازيافت شوند، رودخانهها نبايد آلوده شوند، ماهيها و حيات دريايي بايد سالم باقي بماند. مردم در حال اجماع روي اين اصول اخلاقي جديد هستند. در اسلام دستوراتي جدي در مورد حفظ محيط زيست داده شده، اما ما تاريخ و سنت خود را فراموش كردهايم. حالا كه اخلاق زيست محيطي در حال جهانيشدن است، ما هم به سراغ مؤلفههاي فرهنگي اسلامي خود رفتهايم و ميكوشيم از اين مؤلفههاي اسلامي براي اين منظور بهره جوييم. ـ ما در جهاني با فرهنگهاي متنوع زندگي ميكنيم. همهي جوامع بشري با اين فرهنگهاي متفاوت در همزيستي زندگي كردهاند. فكر نميكنيد در آينده، چنين تنوع فرهنگي از بين برود و نوعي فرهنگ يكسان حاكم شود؟ ـ اين ميراث آمريكاييشدن جهان خواهد بود. آمريكا ميكوشد جهان را يك دست كند و همه بايد در برابر اين تلاش مبارزه كنند. حفظ تنوع فرهنگي براي ما به عنوان انسان ضروري است. مثلاً در كشاورزي اگر همهساله در يك مزرعه يك محصول بكاريم، بعد از چند سال خاك از بين ميرود. بايد انواع گياهان در فصول مختلف كاشته شود تا به يك توازن بومشناختي دست پيدا كنيم. همين مسأله در فرهنگ هم صادق است. اگر همهي ما يك فرهنگ داشته باشيم، آيندهي انسان را در معرض خطر قرار خواهيم داد. تنوع فرهنگي براي بقاي انسان ضروري است، نبرد بعدي ما در همين ميدان رخ خواهد داد. چهگونه فرهنگهاي مختلف را آنگونه كه هست حفظ كنيم؟ اين مسألهي مهمي است. مردم غرب نوع زندگي ديگري را بر نميتابند و فكر ميكنند روش زندگي فقط روش غربي است و فقط انسان غربي انسان است. اما راههاي زيادي براي زندگي كردن و انسان بودن وجود دارد. هر فرهنگ روش خاص خود را دارد. نبرد بعدي ما، دفاع از تنوع فرهنگي است. چهگونه با حفظ معيارهاي پذيرفته شده در عرصهي فرهنگيِ جهاني، هويت خود را حفظ كنيم؟ فرهنگ غرب در حال نفوذ و توسعه است. شما در ايران با تلويزيون و ماهواره و كالاهاي مصرفي ديگر آشنا هستيد. شما ايرانيان بايد راه ايراني ماندن خود را با وجود و نفوذ غرب پيدا كنيد. ايران، حتماً يك الگوي ايراني است. تجدد فقط غريبشدن نيست، تجدد اشكال فرهنگي خاص خود را دارد. ايراني بود، سنت ايراني را حفظ كرد، اما متجدد هم بود. اين نبردِ همهي ملتها و فرهنگها در روزها و سالهاي آينده است. يك نبرد جهاني هم وجود دارد و آن اتحاد همهي مردم جهان در نبرد با سلطهي آمريكا و فرهنگ غرب است. فرهنگ آمريكا از طريق فيلم و تلويزيون و موسيقي پاپ و بسياري محصولات فرهنگي ديگر، نافذتر از ديگران عمل ميكند. جهان از فرهنگ آمريكا انباشته شده! من حتا در خانهي خودم تحت اين نفوذ هستم. معماري و شهرسازي در قالب آمريكايي آن يافت ميشود. ـ اگر ما در حال روبهروشدن با يك جهان يكپارچه هستيم و فرايند جهانـمندي واقعاً در حال وقوع است، مشخصات اين فرآيند در حال تكميل را تشريح كنيد. ـ به نظر من از چند منظر ميتوان به فرآيند جهانمندي نگاه كرد. من اعتقاد ندارم تمدن جهانيشدهاي وجود داشته باشد. من معتقدم در يك جهان گسترده، تمدنها و فرهنگهاي متفاوتي وجود دارد. تمدن اسلام، تمدن چين، تمدن آفريقا، و بسياري تمدنهاي پراكندهي ديگر كه بعضي از آنها كاملاً مستقل توسعه يافتند. اما اختلافات ما سر جاي خود وجود دارد. ما بايد با فرهنگ خودمان سازگار بمانيم و نكات مشترك تمدني خودمان را به ديگران بشناسانيم. اين تمدن جهاني شده است، تمدني كه تنوع فرهنگي را حفظ ميكند، اما در عين حال حول محورهاي مشترك انسان بودن هم تعريف ميشود. ما نبايد اختلافات خودمان را پر رنگ كنيم، بر عكس بايد ارزشهاي انساني، حقوق بشر، حقوق زنان، اخلاق زيست محيطي، و انسانيت خود را به عنوان عامل پيونددهندهي انساني بين خودمان ملاك قرار دهيم. اگر از من بپرسيد جهانمندي الآن در چه وضعيتي است، بايد بگويم جهانمندي امروز همچون يك جادهي بزرگ و عريض است كه در آن چند جاده در كنار هم تعريف شدهاند. مثل يك بزرگراه عريض كه مثلاً از تهران به اصفهان كشيده شده است، كاميونها، اتوبوسها، و اتومبيلهاي ديگري در كنار هم به سوي يك مقصد در حركت هستند. اين خودروها هر كدام حاوي يك فرهنگ هستند. هر كدام از جايي آمدهاند و همه به سوي يك مقصد ميروند. حالا فرض كنيد در برابر اين ترافيك، يك دوچرخهسوار از مقابل بيايد! چه ميتواند بكند؟ در حال حاضر جهانمندي چنين فرآيند يكسويهاي است كه از آمريكا و غرب به سوي بقيهي جهان جاري شده. به نظر من اين مخربترين شكل جهانمندي است. ما بايد به ميزان محصولات دريافتي از آمريكا و غرب محصول فرهنگي ارسالي داشته باشيم. مردم آمريكا بايد بتوانند فيلم ايراني ببينند، درست همانگونه كه مردم ايران فيلم هاليوودي ميبينند. به نظر من سينماي ايران در 10 سال گذشته بينظير عمل كرده است. هر فيلمي كه از سينماي ايران آمده، يك شاهكار است. اما هاليوود چه فيلمهايي به خورد مردم جهان داده؟ اگر مردم آمريكا فيلم ايراني ببينند ـ كه به نفعشان است ـ اگر رماني كه در اندونزي چاپ شده، در اروپا منتشر شود، چه اتفاقي ميافتد؟ در حالي كه ما هر چه در اروپا منتشر ميشود در اندونزي ميبينيم و بر عكس آن خير. وظيفهي ما، مبارزه براي تحقق اين آرمان است. ما نبايد فرايند كنوني را بپذيريم. ـ شما بيشتر در مورد آرزوها صحبت ميكنيد. بسياري از اين آرزوها محقق نخواهد شد. به نظر شما ما دست آخر چه جهاني خواهيم داشت و كدام آرزوهاي ما محقق خواهد شد؟ ـ جهان آينده را بايد با ذهني باز تحليل كرد. پيشبينيكردن نوعي قبول يك فرض است. اگر بگوييم 10 سال ديگر چنين و چنان خواهد شد و همه آن را بپذيرند، يعني متقاعد كردن ديگران به يك فرض. من مخالف پيشبيني هستم. بعضي وقتها پيشبيني خوب است، مثلاً اينكه يك كشور بايد براي اقتصادش برنامه و پيشبيني داشته باشد. پيشبيني في نفسه بد نيست، اما در بحث آيندهشناسي به جاي پيشبيني بايد راه شكلدادن جهان دلخواه را در پيش گرفت. هستند كساني كه نااميد هستند و ميگويند كاري از دست ما بر نميآيد، در حالي كه تغيير تنها در آينده رخ خواهد داد؛ گذشته قابل تغيير نيست، امروز هم همينطور. هر كاري كه امروز كنيم بلافاصله تبديل به ديروز ميشود. فقط آينده قابل تغيير است. من معتقدم كه آينده در خطر فرايند امروزي جهانمندي است. پيشبيني، ابزار مخربي براي مطالعهي آينده است. ما بايد آينده را از قيد اينگونه خطرات رها كنيم. چهطور فكر كنيم چه آيندهاي را ميخواهيم و عمل كنيم تا به آن آينده برسيم؟ ببينيم 20 سال آينده چه باشد بهتر است؟ چه چيز ميسر است؟ چند نفر با ما هم عقيده ميشوند؟ آنها را دور خود جمع كنيم و آن وقت فكر كنيم كه در 15 سال آينده چه كنيم كه 20 سال ديگر به آن هدف برسيم؟ در 10 سال آينده چه كنيم؟ در 5 سال آينده؟ در يك سال آينده؟ و نهايتاً امروز چه بايد بكنيم؟ آن وقت ما حركت براي تغيير آينده را شروع خواهيم كرد. ما نبايد از طرحهاي گذشته براي ساخت آينده استفاده كنيم. از امروز هم نبايد براي آينده استفاده كنيم. بايد امروز را در آينده جستوجو كنيم. اين روش تغيير آينده است. پس بايد هدف را تعيين كنيم و حركت به سوي هدف را سازمان دهيم، و بعد ببينيم كارهاي ما نتيجهي دلخواه خواهد داشت يا نه؟ هر برنامهاي كه اجرا كرديم، بلافاصله به نتايج آن توجه كنيم، اگر نه روش خود را تغيير دهيم. پيشبيني كار سادهاي است، چون امكان شكست آن وجود دارد. حتا اگر نتيجهي آن هم درست از كار در بيايد، فايدهاي نخواهد داشت؛ هر دو يعني قبول فرآيند محتوم آينده. اين به معناي تغيير آينده نخواهد بود. به نظر من حفظ وضع موجود مطلوب نيست. ما بايد بيعدالتي و فقر را ريشهكن كنيم، پس نيروي ما بايد صرف تغيير آينده شود، اگر نه همين وضع ادامه پيدا خواهد و يا ما تابع تغييراتي خواهيم شد كه ديگران بر ما تحميل ميكنند. ـ سؤال آخر. بسياري امپراتوريها سقوط كردند و نابود شدند. اقتدار و قدرت آنها به هر حال پايان يافت و اين به دليل تكبر و غرور آنها و يا هر علت ديگري بوده است. به نظر شما آيا آمريكا در آغاز پايان حيات خود قرار گرفته است؟ ـ بله، تا حدي. به امپراتوريها نكاه كنيد. سقوط امپراتوريها زماني آغاز شده كه قدرت آنها مطلقه شده است. روم زماني كه به اوج قدرت خود رسيد سقوط كرد، بقيه هم همين طور. آمريكا امروز به اوج قدرت خود رسيده است، اين را از تكبر و غروري كه دارند ميتوان فهميد. رهبران آمريكا به زبان خدا صحبت ميكنند! فراموش نكردهايد كه عمليات ضد تروريسم خود را عمليات رحمت واسعه نام گذاشتند! در فرهنگ اسلامي رحمت واسعه فقط به خداوند تعلق دارد. كشوري كه يك عمليات نظامي را رحمت واسعه بنامد، يعني ادعاي خدايي دارد. از اينجا به بعد ديگر راه صعود وجود ندارد و راه سقوط آغاز ميشود. از چنين مرتبهي تكبر و غروري فقط بايد سقوط كرد و سقوط در پيش است! من معتقدم كه امپراتوري آمريكا ظرف 40 تا 50 سال اينده سقوط خواهد كرد. براي اين سخن خود دلايل ديگري هم دارم. مثلاً ظهور چين كه صاحب دومين اقتصاد بزرگ جهان شده. ظرف 10 تا 20 سال آينده، چين از آمريكا پيشي خواهد گرفت. هند كه سومين اقتصاد جهان را دارد به زودي يعني 10 تا 20 سال آينده بعد از چين و يا در كنار چين قرار خواهد گرفت. پس هند و چين صاحب دو قدرت فائقه و تبديل به دو ابرقدرت جهاني خواهند شد كه به رقابت به آمريكا خواهند پرداخت. قدرتهاي ديگر ظرف دو دههي آينده ظهور خواهند كرد و ما صاحب جهاني چندقطبي خواهيم شد، همان جهاني كه قبل از جنگ سرد داشتيم. آن روز آمريكا و چين و هند به قدرتهاي بزرگ تبديل خواهند شد، حتا امكان دارد جهان اسلام هم تبديل به يك قدرت شود؛ اما با توجه به شكاف بزرگ در جهان اسلام و بسياري مسائل ديگري كه بين كشورهاي اسلامي و جامعه اسلامي وجود دارد، ظرف 20 سال آينده شاهد ظهور جهان اسلام به عنوان ابر قدرت نخواهيم بود. شايد اين حادثه تا 40 سال ديگر به وقوع بپيوندد. پس در دراز مدت يعني در حدود 50 سال آينده يك جهان چندتمدني خواهيم داشت. جهان چندتمدني در 50 سال آينده در انتظار است، در 20 سال آينده نظام چندقطبي شكل خواهد گرفت، و در 10 سال آينده شاهد آغاز سقوط امپراتوري آمريكا خواهيم بود. نشانههاي آن، هماكنون آشكار شده. به عراق نگاه كنيد. با همهي آن قدرت نظامي، امكان كنترل اوضاع در عراق فراهم نشده. اگر مردم شما را نخواهند، كاري از دست شما بر نميآيد. |