ساختن زندگی
ساختن زندگی
مارك البيون در كتاب خود تحت عنوان «ساختن زندگي و امرار معاش» ، درباره يك مطالعه آشكاركننده از سوداگراني مي نويسد كه دو مسير كاملا متفاوت را پس از فراغت از تحصيل دانشگاهي طي كرده اند.
وي چنين مي گويد:يك بررسي از فارغ التحصيلان دانشكده بازرگاني، سابقه 1500 نفر را از سال 1960 تا سال 1980 مورد مطالعه قرار داده است. در آغاز، فارغ التحصيلان به دو گروه تقسيم شدند.
گروه الف: كساني بودند كه گفته بودند مي خواستند اول پول درآورند تا بعداً هر كار خواستند بكنند. يعني اول مشكلات مالي خود را حل و فصل كنند، بعداً به امور ديگر زندگي بپردازند.
گروه ب : شامل كساني بود كه ابتدا به دنبال علاقه واقعي خود بودند و اطمينان داشتند كه پول عاقبت خود به دنبال آن مي آيد.
چه درصدي در هر گروه وجود داشت؟ از 1500 فارغ التحصيل در مطالعه مورد نظر، كساني كه در گروه الف « اول پول» بودند 83 درصدكل يا 1245 نفر را تشكيل مي دادند. گروه ب « اول علاقه واقعي» يعني خطرپذيرها جمعاً 17 درصد يا 255 نفر بودند.
پس از بيست سال 101 نفر ميليونر در كل اين دو گروه به وجود امده بود كه يك نفر از گروه «الف» و 100 نفر از گروه «ب» بودند …
مارك البيون در كتاب خود تحت عنوان «ساختن زندگي و امرار معاش» ، درباره يك مطالعه آشكاركننده از سوداگراني مي نويسد كه دو مسير كاملا متفاوت را پس از فراغت از تحصيل دانشگاهي طي كرده اند.
وي چنين مي گويد:يك بررسي از فارغ التحصيلان دانشكده بازرگاني، سابقه 1500 نفر را از سال 1960 تا سال 1980 مورد مطالعه قرار داده است. در آغاز، فارغ التحصيلان به دو گروه تقسيم شدند.
گروه الف: كساني بودند كه گفته بودند مي خواستند اول پول درآورند تا بعداً هر كار خواستند بكنند. يعني اول مشكلات مالي خود را حل و فصل كنند، بعداً به امور ديگر زندگي بپردازند.
گروه ب : شامل كساني بود كه ابتدا به دنبال علاقه واقعي خود بودند و اطمينان داشتند كه پول عاقبت خود به دنبال آن مي آيد.
چه درصدي در هر گروه وجود داشت؟ از 1500 فارغ التحصيل در مطالعه مورد نظر، كساني كه در گروه الف « اول پول» بودند 83 درصدكل يا 1245 نفر را تشكيل مي دادند. گروه ب « اول علاقه واقعي» يعني خطرپذيرها جمعاً 17 درصد يا 255 نفر بودند.
پس از بيست سال 101 نفر ميليونر در كل اين دو گروه به وجود امده بود كه يك نفر از گروه «الف» و 100 نفر از گروه «ب» بودند …
با همين ايده ساده يكي از دوستان من اولين كتابش را چاپ كرد، يكي ديگر از دوستان شروع كرد به فراهم كردن مقدمات ساخت يك فيلم بلند (كه آرزوي آن را داشت)، يكي ديگر از عزيزان ارتباط خانوادگياش را كه شش ماه نشده در آستانه جدايي بود، به زندگي مبدّل كرد كه امروز يك دختر كوچولو و زيباي 7 ساله را درون خود پرورش ميدهد، ديگري الان در استراليا PhD ميخواند، ديگري كه قصد ترك خانه را داشت امروز در كنار زن و فرزند خود زندگي زيبايي را دنبال ميكند و در آخرين مورد يكي از دوستانم را از 6 روز كما خارج كرده و او امروز كنار زن و فرزند خود زندگي خوبي را ميگذراند.
ايده اصلي خارج از شعار و تعارف و سهلانگاري و ساده انديشي اينست:
دقيقا چه ميخواهم؟
چطور بفهمم آن را كسب كردم؟
چگونه ميتوانم براي كسب آن كاري انجام دهم؟
و از همه مهمتر ...
همين الان براي كسب آن چه ميكنم؟
وقتي ميگوييم آرامش ميخواهيم يا امنيت يا اهداف كلي و ناملموسي از اين دست، سوال دوم مشكل ما را حل ميكند و سوال سوم جهت را و سوال چهارم تكليف ما را با اين كه آيا واقعا آنچه را ميخواهيم، ميخواهيم يا ...
خيلي ساده است ...
اين جمله هنري فورد را اولين بار از استاد عزيزم دكتر علوي شنيدم:
اگر فكر ميكنيد ميتوانيد يا اگر فكر ميكنيد نميتوانيد
حق با شماست!
و باز از استاد عزيزم محمدرضا شعبانعلي فراگرفتم:
از مهمترين مذاكرهها، مذاكره با خود است.
و من هميشه از اين حرف يك برداشت داشتم: آيا خودم با خودم صادق و صميمي هستم؟
و بر اساس همين نكات ساده و زيبا 18 سال است سعي ميكنم مشكل طرح كنم و حل كنم و هر چه تلاش ميكنم ميبينم بسياري از دوستان و اساتيد بزرگوارم همواره و مستمر بيش از من در حال تلاش و كوشش و حل مشكلات و مسائل خود، خانواده، اجتماع و حتي دنيا هستند و من هميشه از همه اين دوستان عقب ترم.
نمونه آن را به سادگي در فعاليتهاي خانم مفاخري و آقاي شاكري و ديگر عزيزان مشاهده ميكنيم و اميدوارم هميشه توفيق داشته باشيم سعي كنيم و مسئله حل كنيم.
فارغ از نتيجه به خروجيهاي خود فكر كنيم و آنها را اندازه بگيريم.
اینجانب به عنوان کسی که از ایمیل دریافتی تحت عنوان "اولویت اول: علایق یا پول؟" بسیار لذت برده است انگیزه یافتم تا با نوشتاری کوتاه در این بحث شرکت نمایم.
بنده از صحت یا عدم صحت تحقیق اشاره شده مطلع نیستم و با اتخاذ یک فرض منطقی که "منظور از علایق مورد اشاره در تحقیق، علایق کسب و کاری (مانند تمایل به راه اندازی یک فست فود که مثلا یک دانشجوی مهندسی همواره در طی دوران دانشجویی خویش بدان فکر کرده) یا علائق حرفه ای (مانند تمایل به قهرمانی در فوتبال یا پرتاب دیسک بودن) بوده است و اشاره به علایق مبتنی بر تفریحات و خوشگذرانی ندارد (مانند علاقه به زیاد خوابیدن)"، کاملا برایم قابل انتظار است که چنین تحقیقی صحیح باشد و اگر چندین بار هم تکرار شود به نتایج مشابه دست یابیم.
علت را خانم مفاخری توضیح دادند. از چنین افرادی در ادبیات جدید تحت عنوان کارآفرین نام می برند و افرادی هستند که بیش از آنکه تمایل داشته باشند تا جهت دریافت یک حقوق ماهیانه جذاب و فریبنده به استخدام یک شخصیت حقیقی یا حقوقی درآیند، خود متقبل ریسک شده و به راه اندازی کسب و کار مورد علاقه خویش یا پیگیری حرفه ای رویکرد مورد علاقه خویش بپردازند.
چنین افرادی عموما برخوردار از حد بیشتر از نرمالی از ریسک پذیری، تحمل ابهام و عدم قطعیت، استقلال شخصیت، خویشتن شناسی، اطلاع از اهداف شخصی، پشتکار، انگیزه جهت تحمل سختیها، شبکه انسانی و عموما متشکل از انسان های ارزشمند، و ویژگی هایی نظیر این موارد هستند.
با همین توضیح کوتاه می بینیم که انتظاری جز این نیز نمی رود که در زمره افراد موفق کشور یا جهان باشند.
پاره ای از ایشان نیز که سالهایی از عمر خویش را در استخدام یک موجودیت دیگر می گذرانند، آگاهانه به کسب تجربه و شناخت پارادایم بازار و لینک های موثری از روابط انسانی و ... می پردازند. این را از این جهت گفتم که بدین معنا نباشد که کارآفرین از بیست سالگی شروع به کارآفرینی می کند یا اینکه این رویکرد پسندیده تر است.
نتیجه اینکه از بابت دریافت ایمیل مذکور از گروه مدیران ایران تشکر می نمایم و امیدوارم که این روند ادامه یابد.
در خصوص یاداشت دوست خوب ما که دانش آموخته ی ارشد مدیریت بازرگانی هستند، باید ذکر کنم که اینجانب اگرچه سن و سالی ندارم ولی حداقل بیست سال است که در آرزوی شنیدن چنین رویدادی هستم. نه البته قسمت تلخ موضوع که امیدوارم که ایشان به زودی در شرایطی مطلوب نظر خویش مشغول به کار شوند، بلکه شنیدن اینکه دیگر داشتن مدرک لیسانس و فوق لیسانس و دکترا نمی تواند عامل اصلی استخدام شما در یک شرکت باشد، اینکه معدل تنها یک فاکتور استخدامی از صدها فاکتور باشد، اینکه مستقل از مدرک و رتبه دانشگاهی، ویژگی های فردی و شخصیت اجتماعی و شیوه تفکر و رفتار نیز همراه با میزان تجربه و مهارت و دانش برگرفته از غیر تحصیلات دانشگاهی حائز اهمیت باشد.
اگر پاسخی دریافت کردم که کسی علاقه مند به دریافت این ویژگی های مورد نظر مدیران سرمایه های انسانی شرکت ها بود، می توانم در پاسخ به فهرست کوتاهی از آنها اشاره نمایم، همچنانکه سرکار خانم مفاخری نیز اشاره کردند.
اینجانب مدتی را به یافتن و انتخاب و دعوت به همکاری از افراد حائز شرایط پرداختم و جالب است که بدانید که مشکل اساسی و بزرگ من در شیوه انتخاب و اجرای آزمون های پیشرفته گزینش و نحوه دعوت به کار نبود، بلکه در یافتن چیزی بود که اساسا یافت نمی شد (مگر اینکه این قید را داشت که هم اکنون هم در جایی مشغول به کار است) و آن هم فرد حایز حداقل شرایط لازم بود.
این سخن تلخ بدین معنا است که نه تنها دانشگاه های ما با تربیت انسان های منطبق با نیاز صنایع فاصله شدید دارند، بلکه دانشجوهای ما نیز دانش جو نبوده و به جلب رضایت اساتید خویش بسنده می کنند و به انحای مختلف و از جمله اعتراض به استاد از انجام کارهای عملی و تحقیقات عملی و حضور فیزیکی در محل های انجام واقعی کسب و کار و فرایندهای آن احتراز می کنند و خود نیز نه اطلاعی از لزوم انجام این کار دارند و نه انگیزه ای برای آن و اوقات خوشی را در دوران دانشجویی خویش رقم می زنند.
متاسف ام که از این مدیا که ویژه مدیران (یا دوست داران مدیران یا مدیریت) است، صدایم به گوش دانش جو ها نمی رسد وگرنه فریاد برمی آوردم که ای عزیز قدری از کتاب درسی و خانه و دانشگاه بیرون بیا و سری هم به کتب غیر درسی و مراکز آموزشی و شرکت ها و گذرگاه های فرایندهای کسب و کار مانند گمرک و وزارت بازرگانی و شرکت های ترخیص کالا و کتاب اینکوترمز ویرایش جدید و مرکز صدور گواهی دیجیتال و مرکز توسعه صادرات و مرکز آموزشهای بازرگانی و کتاب ساختن برای ماندن و نمایشگاه بین المللی و غرفه شرکت های کوچک و بزرگ و کلاس فنون مذاکره و مقاله نقش هوش هیجانی در موفقیت افراد و ... بزن (البته در این مثال دانشجوی بازرگانی)، که اگر از شرایط و نیازمندی های واقعی کسب و کار آگاه شوی و در دوران چندساله دانشجویی، قدری هم بیشتر از انتظارات استاد و دانشگاه، به برآورده ساختن این انتظارات همت گماری، آنگاه این کسب و کار است که مشتاقانه به دنبال تو می گردد و تو می توانی از بین گزینه های متعدد بهترین را انتخاب کنی.
امثال بنده این ویژگی را از چندین طریق شناسایی می کنند:
- میزان اشتیاق فرد برای ورود به شرکت اگرچه تحت عنوان کارآموزی بدون جبران خدمت باشد؛ (شاید برای شرکت، تنها میزان همین اشتیاق کافی باشد و زحمات وی را بعدا یا از همان ابتدا با پرداخت حقوق رسمی جبران کند)؛
- میزان اشتیاق فرد برای یادگیری که از طریق شواهدی مانند دوره های غیر دانشگاهی که با هزینه شخصی حضور یافته مشخص می شود؛
- میزان اشتیاق فرد برای جبران ضعف ها، که مثلا از پاسخ به سوالی مانند این سوال آشکار می شود: آیا حاضر هستید که با پرداخت هزینه شخصی (چیزی در حدود حقوق یک ماه یک کارمند) در دوره آموزشی ایکس شرکت کنید و پس از کسب مدرک مجددا برای همکاری به نزد ما بیایید؟ (در اینجا نیز سنجش تفکر و اشتیاق مهمتر است و معمولا شرکت بلافاصله فرد مناسب را بکارگیری می نماید و هزینه های آموزشی وی را نیز متحمل می شود).
صحبت من بدین معنا نبود که در شرایط فعلی و قدری بحرانی حال حاضر با نرخ بیکاری مواجه نیستیم، که البته هستیم و به قطع و یقین بخشی از نیروی کار دانش آموخته یا نیاموخته ی ما باید که بیکار باشند. صحبت من تنها اشاره به این موضوع دارد که فرصت اشتغال پیش رو، برای آنان که خود را با شرایط مورد نیاز کسب و کار منطبق می سازند، نسبت به سایرین، بسیار بیشتر است.
همچنین منظور نظر بنده تکذیب وجود سیستم ترجیح آشنای ضعیف با غریبه ی توانمند یا وجود ایرادات متعدد در سیستم استخدام دولتی نیست و بیشتر به شرایط کسب و کارهای خصوصی و حرفه ای اشاره داشتم که توانمند پسند هستند.
منبع : گروه مدیران ایران .