بنفشه ی زیبا
بنفشه ی زیبا
نوشته ی شاملو در شانزده ساله گی
توضیح: به حق می توان زنده یاد احمد شاملو را یکی از فعال ترین، پرکارترین و اثرگذارترین شاعران، نویسنده گان، پژوهش گران و اندیشمندان تاریخ فرهنگ و ادب ایران به شمار آورد. او که متولد 21 آذرماه 1304 بود، فعالیت ادبی اش را در سال 1320 شروع کرد و نخستین نوشته اش را زیرعنوان "بنفشه ی زیبا" در 24 اردی بهشت 1321، یعنی زمانی که شانزده سال و5 ماه و سه روز از تولدش می گذشت، درشماره ی 60 اطلاعات هفتگی، صفحه ی14، به چاپ رساند. در این دوره از حیات، شاملو نوجوانی احساساتی، پرشور، شکننده، نازک خیال و به اعتباری، افراطی و تند رو بود. در این پیام "بنفشه زیبا" را برای شما عزیزان نقل می کنیم. لطفن عنایت داشته باشید که این اثربا وجود وجه نوشتاری اش، در عمق خود -به یمن قریحه واستعداد کم نظیر شاملو-آهنگین است و فضایی لطیف و موسیقایی دارد. چیزی که بعدها نقش شاملو را به عنوان پیش روی "شعر سپید"، "شعر منثور" ویا "شعر شاملویی" تثبیت کرد. شعری که تمایز اورا نسبت به شیوه ی بنیان گذارشعر نوین - نیمای بزرگ - نشان می داد. شاملو از ایفای نقش متقدم این شیوه فراتر رفت ودرعمل- به زعم بسیاری از صاحب نظران- موفق ترین شاعرش هم بود.
بنفشه ی زیبا
روزی به هنگام بهاران، از آسمان - خبر دادند که: "خدای زیبایی - فردا بامداد - به تماشای زمین خواهد آمد."
طبیعت، مقدم او را گرامی داشت.
جشن مجللی گرفت.
آستین بالا زد و مشاطه ای توانا - چمن را، ارغوان، و گل سرخ را، لاله گون نمود.
سپس از همان جا که می بایستی - میهمانان، پای بر زمین گذاردند - تا خانه ی خود را، فرشی از چمن گسترد.
***
بنفشه ی زیبا
نوشته ی شاملو در شانزده ساله گی
توضیح: به حق می توان زنده یاد احمد شاملو را یکی از فعال ترین، پرکارترین و اثرگذارترین شاعران، نویسنده گان، پژوهش گران و اندیشمندان تاریخ فرهنگ و ادب ایران به شمار آورد. او که متولد 21 آذرماه 1304 بود، فعالیت ادبی اش را در سال 1320 شروع کرد و نخستین نوشته اش را زیرعنوان "بنفشه ی زیبا" در 24 اردی بهشت 1321، یعنی زمانی که شانزده سال و5 ماه و سه روز از تولدش می گذشت، درشماره ی 60 اطلاعات هفتگی، صفحه ی14، به چاپ رساند. در این دوره از حیات، شاملو نوجوانی احساساتی، پرشور، شکننده، نازک خیال و به اعتباری، افراطی و تند رو بود. در این پیام "بنفشه زیبا" را برای شما عزیزان نقل می کنیم. لطفن عنایت داشته باشید که این اثربا وجود وجه نوشتاری اش، در عمق خود -به یمن قریحه واستعداد کم نظیر شاملو-آهنگین است و فضایی لطیف و موسیقایی دارد. چیزی که بعدها نقش شاملو را به عنوان پیش روی "شعر سپید"، "شعر منثور" ویا "شعر شاملویی" تثبیت کرد. شعری که تمایز اورا نسبت به شیوه ی بنیان گذارشعر نوین - نیمای بزرگ - نشان می داد. شاملو از ایفای نقش متقدم این شیوه فراتر رفت ودرعمل- به زعم بسیاری از صاحب نظران- موفق ترین شاعرش هم بود.
بنفشه ی زیبا
روزی به هنگام بهاران، از آسمان - خبر دادند که: "خدای زیبایی - فردا بامداد - به تماشای زمین خواهد آمد."
طبیعت، مقدم او را گرامی داشت.
جشن مجللی گرفت.
آستین بالا زد و مشاطه ای توانا - چمن را، ارغوان، و گل سرخ را، لاله گون نمود.
سپس از همان جا که می بایستی - میهمانان، پای بر زمین گذاردند - تا خانه ی خود را، فرشی از چمن گسترد.
***
بامداد- خروس سحرخوان - آواز داد که:
"ای بستانیان، برخیزید، خدای آمد."
گل های قشنگ، زود از خواب برخاستند و لباس های رنگارنگ خود را پوشیدند.
بلبل های غزل خوان نیز به روی شاخه های درختان جای گرفتند.
باغبان هم از داربست های میوه، تاق های نصرت تشکیل داد.
خورشید، سر از پشت کوه های بلند - به در کشید و چشمکی زد.
یادم نیست چه گفت، فقط می دانم معنی اشاره اش این بود که:
"خدا آمد."
یک باره گل ها شروع به رقصیدن کردند و بلبلان مشغول خواندن شدند.
یک پارپه "نور" و یک عالم "زیبایی" از دره ی خوشگل وزیبا و با صفا، پیدا شد.
صبا - دست به سینه - از دنبالش می آمد و هزاران رایحه ی جان افزا، با خود می آورد.
ابر - برسرش - مروارید باران، نثار می کرد و رویش را می شست.
خدای، هم چنان که با جلال پیش می آمد و به هر طرف می نگریست، بنفشه ی زیبایی دید که که شرمنده - سر به زیر انداخته است...
پیش رفت - "خدایانه" نگاهی به دو نمود، به بوسید و در کنارش گرفت و گفت:
"ای گل زیبا از چیست که چنین مغمومی!
ترا - از آن زیبا آفریدیم که بستان را صفای چنان دهی".
بنفشه ی زیبا - با یک دنیا شرم و ناز گفت:
"مرا - این همه غم - از آن است که زیبا هستم.
اگر من هم - چون دیگران - نازیبا بودم، کجا آزرم را پرده ی خود می ساختم؟"
خدای زیبایی را خوش آمد، سر به گوش بنفشه گذاشت و آهسته گفت:
"آفرین! مرا از این گفتار نیک - خوش آمد.
پاداش چه می خواهی؟ بگوی!"
بنفشه ی زیبا- سر به خاک نهاد و پاسخ داد:
بارها دست بشر به قصد هلاک - به سوی ام آمده
و فرزندانم را در برابر دیدگانم از شاخسار هستی
ربوده، می ترسم من هم از این زیبایی - بهره ای
جز مرگ نبینم.
حال - خداوند، این زیبایی را از من بگیر و به دیگری بده -
که زیبایی آفت جان است.
خدای، هم چنان که با جلال پیش می آمد و به هر طرف می نگریست، بنفشه ی زیبایی دید که که شرمنده - سر به زیر انداخته است...
پیش رفت - "خدایانه" نگاهی به دو نمود، به بوسید و در کنارش گرفت و گفت:
"ای گل زیبا از چیست که چنین مغمومی!
ترا - از آن زیبا آفریدیم که بستان را صفای چنان دهی".
بنفشه ی زیبا - با یک دنیا شرم و ناز گفت:
"مرا - این همه غم - از آن است که زیبا هستم.
اگر من هم - چون دیگران - نازیبا بودم، کجا آزرم را پرده ی خود می ساختم؟"
خدای زیبایی را خوش آمد، سر به گوش بنفشه گذاشت و آهسته گفت:
"آفرین! مرا از این گفتار نیک - خوش آمد.
پاداش چه می خواهی؟ بگوی!"
بنفشه ی زیبا- سر به خاک نهاد و پاسخ داد:
بارها دست بشر به قصد هلاک - به سوی ام آمده
و فرزندانم را در برابر دیدگانم از شاخسار هستی
ربوده، می ترسم من هم از این زیبایی - بهره ای
جز مرگ نبینم.
حال - خداوند، این زیبایی را از من بگیر و به دیگری بده -
که زیبایی آفت جان است.
نوشته ی شاملو در شانزده ساله گی
توضیح: به حق می توان زنده یاد احمد شاملو را یکی از فعال ترین، پرکارترین و اثرگذارترین شاعران، نویسنده گان، پژوهش گران و اندیشمندان تاریخ فرهنگ و ادب ایران به شمار آورد. او که متولد 21 آذرماه 1304 بود، فعالیت ادبی اش را در سال 1320 شروع کرد و نخستین نوشته اش را زیرعنوان "بنفشه ی زیبا" در 24 اردی بهشت 1321، یعنی زمانی که شانزده سال و5 ماه و سه روز از تولدش می گذشت، درشماره ی 60 اطلاعات هفتگی، صفحه ی14، به چاپ رساند. در این دوره از حیات، شاملو نوجوانی احساساتی، پرشور، شکننده، نازک خیال و به اعتباری، افراطی و تند رو بود. در این پیام "بنفشه زیبا" را برای شما عزیزان نقل می کنیم. لطفن عنایت داشته باشید که این اثربا وجود وجه نوشتاری اش، در عمق خود -به یمن قریحه واستعداد کم نظیر شاملو-آهنگین است و فضایی لطیف و موسیقایی دارد. چیزی که بعدها نقش شاملو را به عنوان پیش روی "شعر سپید"، "شعر منثور" ویا "شعر شاملویی" تثبیت کرد. شعری که تمایز اورا نسبت به شیوه ی بنیان گذارشعر نوین - نیمای بزرگ - نشان می داد. شاملو از ایفای نقش متقدم این شیوه فراتر رفت ودرعمل- به زعم بسیاری از صاحب نظران- موفق ترین شاعرش هم بود.
بنفشه ی زیبا
روزی به هنگام بهاران، از آسمان - خبر دادند که: "خدای زیبایی - فردا بامداد - به تماشای زمین خواهد آمد."
طبیعت، مقدم او را گرامی داشت.
جشن مجللی گرفت.
آستین بالا زد و مشاطه ای توانا - چمن را، ارغوان، و گل سرخ را، لاله گون نمود.
سپس از همان جا که می بایستی - میهمانان، پای بر زمین گذاردند - تا خانه ی خود را، فرشی از چمن گسترد.
***
بنفشه ی زیبا
نوشته ی شاملو در شانزده ساله گی
توضیح: به حق می توان زنده یاد احمد شاملو را یکی از فعال ترین، پرکارترین و اثرگذارترین شاعران، نویسنده گان، پژوهش گران و اندیشمندان تاریخ فرهنگ و ادب ایران به شمار آورد. او که متولد 21 آذرماه 1304 بود، فعالیت ادبی اش را در سال 1320 شروع کرد و نخستین نوشته اش را زیرعنوان "بنفشه ی زیبا" در 24 اردی بهشت 1321، یعنی زمانی که شانزده سال و5 ماه و سه روز از تولدش می گذشت، درشماره ی 60 اطلاعات هفتگی، صفحه ی14، به چاپ رساند. در این دوره از حیات، شاملو نوجوانی احساساتی، پرشور، شکننده، نازک خیال و به اعتباری، افراطی و تند رو بود. در این پیام "بنفشه زیبا" را برای شما عزیزان نقل می کنیم. لطفن عنایت داشته باشید که این اثربا وجود وجه نوشتاری اش، در عمق خود -به یمن قریحه واستعداد کم نظیر شاملو-آهنگین است و فضایی لطیف و موسیقایی دارد. چیزی که بعدها نقش شاملو را به عنوان پیش روی "شعر سپید"، "شعر منثور" ویا "شعر شاملویی" تثبیت کرد. شعری که تمایز اورا نسبت به شیوه ی بنیان گذارشعر نوین - نیمای بزرگ - نشان می داد. شاملو از ایفای نقش متقدم این شیوه فراتر رفت ودرعمل- به زعم بسیاری از صاحب نظران- موفق ترین شاعرش هم بود.
بنفشه ی زیبا
روزی به هنگام بهاران، از آسمان - خبر دادند که: "خدای زیبایی - فردا بامداد - به تماشای زمین خواهد آمد."
طبیعت، مقدم او را گرامی داشت.
جشن مجللی گرفت.
آستین بالا زد و مشاطه ای توانا - چمن را، ارغوان، و گل سرخ را، لاله گون نمود.
سپس از همان جا که می بایستی - میهمانان، پای بر زمین گذاردند - تا خانه ی خود را، فرشی از چمن گسترد.
***
بامداد- خروس سحرخوان - آواز داد که:
"ای بستانیان، برخیزید، خدای آمد."
گل های قشنگ، زود از خواب برخاستند و لباس های رنگارنگ خود را پوشیدند.
بلبل های غزل خوان نیز به روی شاخه های درختان جای گرفتند.
باغبان هم از داربست های میوه، تاق های نصرت تشکیل داد.
خورشید، سر از پشت کوه های بلند - به در کشید و چشمکی زد.
یادم نیست چه گفت، فقط می دانم معنی اشاره اش این بود که:
"خدا آمد."
یک باره گل ها شروع به رقصیدن کردند و بلبلان مشغول خواندن شدند.
یک پارپه "نور" و یک عالم "زیبایی" از دره ی خوشگل وزیبا و با صفا، پیدا شد.
صبا - دست به سینه - از دنبالش می آمد و هزاران رایحه ی جان افزا، با خود می آورد.
ابر - برسرش - مروارید باران، نثار می کرد و رویش را می شست.
خدای، هم چنان که با جلال پیش می آمد و به هر طرف می نگریست، بنفشه ی زیبایی دید که که شرمنده - سر به زیر انداخته است...
پیش رفت - "خدایانه" نگاهی به دو نمود، به بوسید و در کنارش گرفت و گفت:
"ای گل زیبا از چیست که چنین مغمومی!
ترا - از آن زیبا آفریدیم که بستان را صفای چنان دهی".
بنفشه ی زیبا - با یک دنیا شرم و ناز گفت:
"مرا - این همه غم - از آن است که زیبا هستم.
اگر من هم - چون دیگران - نازیبا بودم، کجا آزرم را پرده ی خود می ساختم؟"
خدای زیبایی را خوش آمد، سر به گوش بنفشه گذاشت و آهسته گفت:
"آفرین! مرا از این گفتار نیک - خوش آمد.
پاداش چه می خواهی؟ بگوی!"
بنفشه ی زیبا- سر به خاک نهاد و پاسخ داد:
بارها دست بشر به قصد هلاک - به سوی ام آمده
و فرزندانم را در برابر دیدگانم از شاخسار هستی
ربوده، می ترسم من هم از این زیبایی - بهره ای
جز مرگ نبینم.
حال - خداوند، این زیبایی را از من بگیر و به دیگری بده -
که زیبایی آفت جان است.
خدای، هم چنان که با جلال پیش می آمد و به هر طرف می نگریست، بنفشه ی زیبایی دید که که شرمنده - سر به زیر انداخته است...
پیش رفت - "خدایانه" نگاهی به دو نمود، به بوسید و در کنارش گرفت و گفت:
"ای گل زیبا از چیست که چنین مغمومی!
ترا - از آن زیبا آفریدیم که بستان را صفای چنان دهی".
بنفشه ی زیبا - با یک دنیا شرم و ناز گفت:
"مرا - این همه غم - از آن است که زیبا هستم.
اگر من هم - چون دیگران - نازیبا بودم، کجا آزرم را پرده ی خود می ساختم؟"
خدای زیبایی را خوش آمد، سر به گوش بنفشه گذاشت و آهسته گفت:
"آفرین! مرا از این گفتار نیک - خوش آمد.
پاداش چه می خواهی؟ بگوی!"
بنفشه ی زیبا- سر به خاک نهاد و پاسخ داد:
بارها دست بشر به قصد هلاک - به سوی ام آمده
و فرزندانم را در برابر دیدگانم از شاخسار هستی
ربوده، می ترسم من هم از این زیبایی - بهره ای
جز مرگ نبینم.
حال - خداوند، این زیبایی را از من بگیر و به دیگری بده -
که زیبایی آفت جان است.
+ نوشته شده در ساعت توسط اسلامي
|