مفهوم سرمايه انساني چيست؟

در واقع، "سرمايه ي انساني" ترکيبي متناقض و عجيب و غريب است که با "زبان جديد" معاصر، يعني همان گفتار نئوليبرال تحميل شده است. انگار که "سرمايه" اين هيولاي سرد، اين انباشت کار مرده، که نمي تواند ادامه ي حيات دهد مگر با مکيدن مداوم خون کار زنده، در حالي که ميلياردها انسان بي گناه را به فقر و بيکاري محکوم مي کند، مي تواند نشانه اي از انسانيت داشته باشد. اقتصاد دانان، مديران، مردان سياست يا هر آدم معمولي که گستاخانه از اين عبارت استفاده مي کنند، در واقع غير انساني بودن اين نوع نگرش به دنيا را به نمايش مي گذارند که در آن هر کس و هر چيز مجبور است موجوديت خود را با ترازويي که يک وزنه ي ارزشمند بيشتر ندارد بسنجد: وزنه ي ارزش کالائي.
اما منظور آنها از سرمايه ي انساني چيست؟ جواب ساده است: قدرت کار حقوق بگيران. يعني مجموعه ي اختيارات و توانايي هاي فيزيکي (مانند زور بازو، استقامت، مهارت ، کارداني)، توانايي هاي اخلاقي (مانند شجاعت، پشتکار، وجدان کاري)، توانايي هاي عقلاني (مانند اطلاعات عمومي، تخصص، تخيل و هوشمندي)، توانايي هاي زيبايي شناسي (ذوق و سليقه) و توانايي هاي معاشرتي (قدرت معاشرت و مذاکره) و حقوق بگيران مي توانند اين توانايي ها را در بازار کار به فروش برسانند.
آنهايي که قدرت کار را به عنوان يک سرمايه ي انساني نشان مي دهند، درواقع مي خواهند به خود و به کارمندان بقبولانند که هر کس با قدرت کاري خود صاحب سرمايه اي است که بايد آن را به سود دهي برساند. ارزش آن را حفظ کند و حتي بالا ببرد. با تعليم و تربيت مداوم خود، با تجربه ي کاري خود، با شغل خود، حفاظت از سلامتي خود، فعاليت هاي فرهنگي و تفريحي، معاشرتهاي شخصي و غيره. هر کس بايستي به شيوه ي يک بنگاه سرمايه داري، در هر يک از ابعاد وجودي خود، يک مرکز بالقوه براي جمع آوري ثروت مالي ببيند و در اين راه عمل کند. پس وظيفه ي هر کس است که به شيوه ي يک سرمايه دار رفتار کند. سرمايه داري که سرمايه اش چيزي جز شخص خودش نيست. همه سرمايه دارند و همه کارفرما و رئيس خود هستند.
به سراغ آن وقاحت يا حماقتي برويم که بازهم حرف از سرمايه مي زند( يعني از امکان ارزش گذاري و ثروت اندوزي)، هنگامي که صحبت از نيروي کار تمام آنهايي است که وضعيت خود را منتهي و خلاصه شده در کارهاي ناپايدار ، بي آينده و يا بي کاري مي بينند و حتي به سادگي جزو مطرودين از نظر اجتماعي ـ اقتصادي به حساب مي آيند. که تازه تعدادشان نيز رو به فزوني است. فقط به خاطر اينکه کمتر موفق شده اند قدرت کاري خود را به عنوان يک کالا به فروش برسانند واصلا نتوانسته اند آن را به عنوان سرمايه به سود دهي برسانند. وقاحت و حماقت به همان اندازه بي شرمانه و ابلهانه هستند، زماني که فرمول "سرمايه ي انساني" براي کساني به کار برده مي شود که نيروي کاريشان را با حقوقهاي پايين مبادله مي کنند. اين افراد نيز به علت گسترش سياست نئوليبرال، چه در جنوب و چه در شمال [کره زمين]، تعدادشان رو به فزوني است.
با چنين وقاحت و حماقتي است که سعي مي کنند به مردم بقبولانند که اگر بيکار مانده اند، يا اگر در بدبختي کارهاي پست و نا پايدار گير کرده اند مقصر فقط خودشان هستند. چرا که شايد چيز درخوري براي فروش ندارند يا اگر دارند، بلد نيستند آن را به درستي عرضه کنند. به اين ترتيب است که تمام آن ساختارهايي که مسئول پخش يا تصاحب ناعادلانه ي امکانات مالي، اجتماعي و فرهنگي هستند، به يکباره از نظرها دور مي مانند. امکاناتي که در جامعه حالت نمادين دارند و اين ساختار ها باعث مي شوند که سرمايه ي جواني که از محيط هاي مردمي محله هاي حومه ي شهر مي آيد شانس کمتري در برابر جواني که از محيط هاي مرفه مي آيد داشته باشد.
مفهوم سرمايه انساني، که به شکل روان پريشانه اي فردگراست، تمام روابط اجتماعي که تحت تاثير جبرهاي کمابيش قدرتمندي هستند را در اراده گرايي و عزم شخصي خلاصه مي کند. همان مفهومي که اصطلاح عاميانه " خواستن توانستن است" در بر دارد.
راجع به آن قسمت از حقوق بگيراني که هنوز شانس داشتن يک شغل پايدار و متناسب را دارند، همين فرمول به آنها اين عقيده را مي دهد که اين مزيت را مديون سرمايه ي انساني خودشان هستند و اين تفکر باعث مي شود که آنها نه تنها با حقوق بگيراني که در وضعيت پايين تري قرار دارند احساس درک و همبستگي نداشته باشند، بلکه متقاعد مي شوند که بايد براي حفظ و رشد اين سرمايه ي ارزشمند شان مدام در تلاش باشند. به اين ترتيب، موجوديت خارج از محيط کارشان را نيز، در تمام ابعاد آن، به يک بنگاه دائمي جذب و جمع امکانات و هر منبع درآمدي که بتواند در بازار کار گران تر و ارزشمند تر شود تبديل مي کنند.
اما اگر هر شخصي کارفرماي کوچکي باشد، خود مکانيسم استثمار سرمايه داري نيز به يکباره از نظرها محو مي شود. چرا که حقوق بگير، به عنوان مدير يک سرمايه ي انساني، ديگر به دنبال فروش نيروي کار انساني به سرمايه نيست. نيروي کاري که عملي کردن آن، (يعني به فعل درآودنش به شکل يک کار با مدت، شدت، کيفيت و بالاخره قدرت توليد تعيين شده) مي تواند ارزشي بيش از ارزش واقعي اش به آن ببخشد و به اين ترتيب با دادن ارزشي بيش از قيمت خريد آن به سرمايه، باعث ايجاد يک ارزش مجازي شود. فرض بر اين است که بايد خدماتي را به فروش رساند که دستمزد آن معادل قيمت واقعي اش مي باشد يعني معادل پولي دقيق آن.[ اين بدان معني است] که هيچ امکاني براي استثمار بين سرمايه و کار مزدي وجود ندارد. فقط يکي مي تواند نسبت به ديگري از قدرت بازار وسيع تري بهره مند شود...
براين همه بايد اضافه کرد که در انتها، اطلاق سرمايه به يک کالاي ساده يعني نيروي کار اعمال نوعي از فتيشيسم (بت وارگي ) است به معنايي که مارکس از آن استفاده مي کرد.. يعني بگذاريم چنين برداشت شود که به اين بهانه که سرمايه "ارزشي در روند " و يا ارزشي قادر به حفظ و توسعه خويش در طي يک دوره ي دايره وار ناايستا مي باشد که گاه شکل کالا مي گيرد گاه شکل پول ، پس هر کالائي (و از جمله نيروي کار) و يا هر مقدار پولي هم گويا خود سرمايه است.
بدين ترتيب مجددا شرايطي را که منحصرا وجود سرمايه را امکان پذير مي سازد از نظرها محو مي کنيم: يعني استثمار نيروي کار به شکل مزد بگيري آن. تغيير شکل نيروي کار به کالا و پيش فرض آن يعني سلب مالکيت کارگران و حقوق بگيران از نيروي کارشان و از ابزار اجتماعي توليد. و اين در حالي است که اين امکانات ثمره انباشت بهره کشي از خود آنان مي باشد. صحبت از سرمايه براي آن چيزي که به اين ترتيب متضاد خود کلمه ي سرمايه است، در عين حالي که متضاد منشا توليد آن نيز مي باشد، وارونه کردن تمامي روابط توليد سرمايه داري است و به اين ترتيب غير قابل فهم کردن آن. و اين يعني دنياي وارونه.
(1) مفهوم سرمايه انساني ابداع اقتصاد دان آمريکايي تئودور ويليام شواتز در سالهاي 1950 است. اين مفهوم توسط همکار و هموطنش گري استانلي بکر متداول شد که همراه ميلتون فريدمن مکتب شيکاگو را بوجود آودند.
(2) " نامه ي من به فرانسوي ها"،Nouvelobs.com 4 مه 2007.
*آلن بيهر، استاد جامعه شناسي در دانشگاه فرانش کنته، نويسنده " زبان جديد نئوليبرال. بت اقتصادي، صفحه دو، چاپ لوزان 2007"

سرمایه انسانی عبارت است از مجموعه دانش و مهارتهای جمع شده در نیروی انسانی یک سازمان . سرمایه انسانی مستلزم سرمایه گذاری بر روی نیروهای انسانی یک مجموعه به منظور بالا بردن بازدهی آنهاست . ویکی پدیا

تفاوت منابع انسانی و سرمایه انسانی
منابع انسانی: افراد در یک جامعه یا سازمان را شامل می شود
سرمایه انسانی: مجموعه دانش و مهارتهای افراد در سازمان و جام

منبع: http://siop64.blogfa.com/post-500.aspx